• وبلاگ : زازران
  • يادداشت : سلام برمحرم
  • نظرات : 8 خصوصي ، 30 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + اينام واس همون.. 
    مادري فرزند خود را نزد معلم برد و گفت: اين پسر مرا اطاعت نمي‌کند، او را بترسانيد!
    معلم که ريش درازي داشت، آن را جمع کرده و در دهان خود فرو برد و به کله‌اش حرکت شديدي داد و چنان فريادي کشيد که زن، از وحشت نقش بر زمين شد.
    وقتي به هوش آمد، به معلم گفت: زهره ي مرا بردي. من از شما خواستم که پسر را بترساني؛ نگفتم که مادر را بترسانيد!
    معلم پاسخ داد: فرقي ندارد! وقتي عذاب نازل شود، خشک و تر با هم مي‌سوزند.