زينب آمد شام را شام غريبان کرد و رفت
گنجي اندر گوشة ويرانه پنهان کرد و رفت
نوگلي از گلشن دين کرد زير خاک ليک
شوره زار شام را همچون گلستان کرد و رفت
کرد اگر در ثمينش را در آن ويرانه خاک
دشمن دين خدا را خانه ويران کرد و رفت
لاله سان زين غم دل آن دخت حيدرگر بسوخت
ليک آتش در بناء آل سفيان کرد و رفت
لحظة شد ميهمان رأس حسين بر دخترش
ميزبان را ميهمان بر خويش مهمان کرد و رفت
بلبل از ديدار گل شور و نوا دارد ولي
ديد اين بلبل چو آن گل ترک افغان کرد و رفت
عاشق از هجران دهد جان ليک آنطفل يتيم
چون بوصل باب نائل شد بدرجان کرد و رفت
رفت از داغ پدر جانش برون از تن ولي
عالمي را همچو موي خود پريشان کرد و رفت
آن گل خندان زهرا زين جهان پر زخار
رو سوي باغ جنان با چشم گريان کرد و رفت
رنجي اندر باغ گيتي سالها مانند نوح
نوحه بر آن نوگل شاه شهيدان کرد و رفت