• وبلاگ : زازران
  • يادداشت : مكن اي صبح طلوع...
  • نظرات : 5 خصوصي ، 8 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ......... 

    زينب آمد شام را شام غريبان کرد و رفت

    گنجي اندر گوشة ويرانه پنهان کرد و رفت

    نوگلي از گلشن دين کرد زير خاک ليک

    شوره زار شام را همچون گلستان کرد و رفت

    کرد اگر در ثمينش را در آن ويرانه خاک

    دشمن دين خدا را خانه ويران کرد و رفت

    لاله سان زين غم دل آن دخت حيدرگر بسوخت

    ليک آتش در بناء آل سفيان کرد و رفت

    لحظة شد ميهمان رأس حسين بر دخترش

    ميزبان را ميهمان بر خويش مهمان کرد و رفت

    بلبل از ديدار گل شور و نوا دارد ولي

    ديد اين بلبل چو آن گل ترک افغان کرد و رفت

    عاشق از هجران دهد جان ليک آنطفل يتيم

    چون بوصل باب نائل شد بدرجان کرد و رفت

    رفت از داغ پدر جانش برون از تن ولي

    عالمي را همچو موي خود پريشان کرد و رفت

    آن گل خندان زهرا زين جهان پر زخار

    رو سوي باغ جنان با چشم گريان کرد و رفت

    رنجي اندر باغ گيتي سالها مانند نوح

    نوحه بر آن نوگل شاه شهيدان کرد و رفت