يه نظر اين جناب «سميرا» گذاشتن كه خواستم جوابتونو با حرف ايشون بدم:
بعضي ها وارد زندگي ما ميشن وخيلي سريع ميرن؛ بعضي براي مدتي مي موننوروي قلب ما رد پا ميزارن
وما ديگر هيچگاه همان كه بوديم نيستيم!!؟؟
بعضي اتفاقا توي زندگي وقتي مي افتن و سقوط ميكني ديگه نمي توني برگردي سر نقطه اولت. مخصوصا وقتي كه معلول اشتباه ديگران باشي نه اشتباه خودت. مخصوصا وقتي كه به عدالت و رحمت خدا شك كني. يعني اينكه بدوني عادل و رحيمه ولي نخواي باور كني و خودت را به خواب بزني و نخواي بيدار بشي ،چون ديگه علاقه اي به بيدار شدن و سوختن تو جهنم نداري. چون ديگه نسبت به دين و دنيا و... بدبين شدي.
شمايي كه دم از ظرفيت ،صبر و تحمل و... مي زنيد ،با اين بدبيني چيكار ميخوايد بكنيد؟ چه جوري مي تونيد يه آدمي كه خودش رو بخواب زده بيدار كنيد؟
فكر كنم منظور جناب «سمير» هم همينه ،كه الآن ديگه با اعتقادات ترك خورده چطوري ميتوني خودت باشي...
جواب جناب «هوشوقوم» هم در صورتي مفيد بود كه فشار روزگار پايه هاي اعتقادادت رو خورد نكرده باشه و هنوز اميدي ته دلت باشه.
كسي كه دنياش جهنم باشه ،خوب ميدونه آخرتش هم جاش كجاست