سلام
چشم دل تنها يك تعبير شاعرانه نيست، حقيقتى است كه در كلام الهى و سخن حضرت رسول و متون و منابع دينى هم آمده است. تنها هاتف اصفهانى نيست كه مىگويد:چشم دل باز كن كه جان بينى آنچه ناديدنى است آن بينى قرآن و حديث هم چنين فراخوانى دارد، تا ديدنىهاى فراتر از چشم سر و نگاه ظاهرى را ببينيم. كور دلى و بينا دلى وقتى آيات و نشانههاى خدا بر در و ديوار و در آفاق آسمان و جهان درون در تجلى است، وقتى خلقت تابلويى است كه عظمت و هدفدارى جهان را نشان مىدهد، وقتى «موعظه» بردل مىنشيند و جان را دگرگون مىسازد، آن چشمى كه در پهنه هستى آيات را نبيند و اين همه تابلوى جمال را مشاهده نكند، اگر كور نيست، پس چيست؟ قرآن كريم به صراحت و وضوح چنين تعبير مى كند: «انها لا تعمى الابصار و لكن تعمى القلوب التى فى الصدور؛همانا چشمها نابينا نمىشود، بلكه دلهايى كور مىشود كه در سينه هاست». اين، همان كور دلى است كه در پى لجاجت و عناد و سرسختى در برابر پذيرش حق پديد مىآيد و انسان را از ديدن روشنترين حقيقتهاى آفتاب گون، محروم مىسازد. اگر مولوى مىگويد: چشم باز و گوش باز و اين عمى در شگفت از چشم بندى خدااشاره به همين حقيقت است كه گاهى چشم سر مىبيند، ليكن چشم دل نابيناست و البته كه اين كوردلى علل و اسباب و ريشهها و منشأهايى دارد كه بايد آنها را شناخت و زدود، تا بصيرت حاصل آيد. موهبت بينا دلى به همان اندازه كه نداشتن بصيرت و كوردل بودن، بد و نشانه عقبماندگى ذهنى و معرفتى است، بينا دلى موهبتى الهى به شمار مىرود و توفيقى كه نصيب هر كس شود، با چشمى بازتر حقايق هستى را مىبيند و آن سوى ديوار محسوسات را هم تماشا مىكند و به نوعى شهود مىرسد. اين، عينكى است كه به چشم هر كس نمىزنند و جايزهاى است كه به هر كس نمىدهند. در كلام حضرت رسول، اين موهبت به نوعى خواست و لطف و عنايت الهى به شمار آمده است، آن جا كه مىفرمايد: «ما من عبد الّا و فى وجهه عينان، يُبصر بهما امر الدنيا و عينان فى قلبه يبصر بهما امر الآخره، فاذا اراد اللَّه بعبد خيراً فتح اللَّه عينيه اللتين فى قلبه فابصر بهما ما وعده بالغيب...؛هيچ بندهاى نيست مگر آن كه دو چشم در صورت دارد كه با آن دو، كار دنيا را مىبيند و دو چشم در دل دارد كه با آن دو امر آخرت را مىبيند. پس هر گاه خداوند نسبت به بندهاى اراده خير داشته باشد، دو چشم درون او را باز مىكند، تا با آن دو ديده دل، آن چه را خداوند بر اساس غيب به او وعده داده است، ببيند». و اين همان عرفت شهودى است، يعنى كنار زدن پردهها، ديدن آن سوى پردههاى مادى، عبور از محسوسات، رسيدن به باورهاى يقينى، مشاهده باطن عالم، ديدن بهشت و جهنم در همين دنيا و از هم اكنون، آن روز را ديدن و براى آن كار كردن و شعلههاى دوزخ و سايهسارهاى بهشت را در اين جهان با چشم دل ديدن! پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله روزى پس از نماز صبح به جوانى كه در مسحد بود و از بى خوابى چرت مىزد و رنگ پريده و پريشان بود و چشمانى به گودى نشسته داشت، فرمود: «كيف اصبحت»؟ در چه حالى و چگونه صبح كردى؟وى گفت در حال يقين، پيامبر پرسيد: هر چيزى نشانهاى دارد، نشانه يقين تو چيست؟ گفت: يقينم، خواب از چشمم ربوده و شبها نا آرامم ساخته، از دنيا و آن چه در آن است گسسته شدهام، گويا عرش الهى و روز قيامت و صحنه دادرسى و حشر خلايق را مىبينم. گويا اهل بهشت را مىبينم كه در نعمتهاى آن برخوردارند و بر تختها نشستهاند و گويا دوزخ را مىبينم كه اهل جهنم در آن در عذاباند و صداى تنوره آتش دوزخ را مىشنوم و در گوشم مىپيچد. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله به همراهانش فرمود: «هذا عبد نوّر اللَّه قلبه بالايمان...؛ اين، بندهاى است كه خداوند، قلب او را با ايمان، روشن ساخته است»! و اين، يعنى همان بينايى دل و روشنى چشم درون كه در سايه ايمان و معرفت و شهود به دست مىآيد.