تو را من مىشناسم بى قرينى
سوار كوچك نيزه نشينى
ميان آيههاى سوره فجر
تو هم كوتاه و هم كوچكترينى
بگويد با زبان سرخ خونت
تو هم دلواپس فرداى دينى
به چشمان زمينى، آفتابى
به چشم آسمان، ماه زمينى
دلم را بين دست تو سپردم
تو هم مانند جدّ خود امينى
بسوزان، آب كن، از نو بريزم