• وبلاگ : زازران
  • يادداشت : بازهم آمد بهار
  • نظرات : 0 خصوصي ، 6 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + اميدوصل 

    شد بسته در هر دو جهان، از بس که...
    خشکيد زمين و آسمان، از بس که...

    بد نيست اگر کمي خجالت بکشيم
    خون شد دل صاحب‌الزّمان، از بس که...؟!



    من گريه مي ريزم به پاي جاده ات تا
    آيينه کاري کرده باشم مقدمت را

    اول ضمير غائب مفرد کجايي؟
    اي پاسخ آدينه هاي پر معما . . .

    اللهم عجل لوليک الفرج



    پاسخ

    تا کي ورق ورق کنم اين سر رسيد را / چون کودکي رسيدن سال جديد را/
    با دست زير چانه تو را آه مي کشم / چون غنچه اي که آخر اسفند، عيد را