سلام جالب بود.
بعد يه عمر گشتن تونستم از طريق خانه ترانه اصفهان شاعر اين شعر زيرو پيداش كنم كارش خيلي بيسته يه چندتا شعر ديگه هم ازش گذاشتم تو وبلاگم.بيا ببين حال كن چه گوهري پيداكردم.
اينم يكي از شعراش:
از باغ ميبرند چراغانيات کنند تا کاج جشنهاي زمستانيات کنندپوشاندهاند "صبح" تو را "ابرهاي تار" تنها به اين بهانه که بارانيات کنند يوسف به اين رها شدن از چاه دل مبند اين بار ميبرند که زندانيات کنند اي گل گمان مبر به شب جشن ميروي شايد به خاک مردهاي ارزانيات کنند يک نقطه بيش فرق "رحيم" و "رجيم" نيستاز نقطهاي بترس که شيطانيات کنند آب طلب نکرده هميشه مراد نيستگاهي بهانه است که قربانيات کنند ...................................................
اينم يكي ديگه:
مستي نه از پياله نه از خم شروع شداز جادة سهشنبه شب قم شروع شدآيينه خيره شد به من و من به آيينهآن قدر خيره شد كه تبسم شروع شدخورشيد ذرهبين به تماشاي من گرفتآنگاه آتش از دل هيزم شروع شدوقتي نسيم آه من از شيشهها گذشتبيتابي مزارع گندم شروع شدموج عذاب يا شب گرداب؟! هيچ يكدريا دلش گرفت و تلاطم شروع شداز فال دست خود چه بگويم كه ماجرااز ربناي ركعت دوم شروع شددر سجده توبه كردم و پايان گرفت كارتا گفتم السلام عليكم ... شروع شد