• وبلاگ : زازران
  • يادداشت : ف مثل فرهنگ....
  • نظرات : 2 خصوصي ، 23 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام جالب بود.

    بعد يه عمر گشتن تونستم از طريق خانه ترانه اصفهان شاعر اين شعر زيرو پيداش كنم كارش خيلي بيسته يه چندتا شعر ديگه هم ازش گذاشتم تو وبلاگم.بيا ببين حال كن چه گوهري پيداكردم.

    اينم يكي از شعراش:

    از باغ مي‌برند چراغاني‌ات کنند
    تا کاج جشن‌هاي زمستاني‌ات کنند
    پوشانده‌اند "صبح" تو را "ابرهاي تار"
    تنها به اين بهانه که باراني‌ات کنند
    يوسف به اين رها شدن از چاه دل مبند
    اين بار مي‌برند که زنداني‌ات کنند
    اي گل گمان مبر به شب جشن مي‌روي
    شايد به خاک مرده‌اي ارزاني‌ات کنند
    يک نقطه بيش فرق "رحيم" و "رجيم" نيست
    از نقطه‌اي بترس که شيطاني‌ات کنند
    آب طلب نکرده هميشه مراد نيست
    گاهي بهانه است که قرباني‌ات کنند

    ...................................................

    اينم يكي ديگه:

    مستي نه از پياله نه از خم شروع شد
    از جادة سه‌شنبه شب قم شروع شد
    آيينه خيره شد به من و من به‌ آيينه
    آن قدر خيره شد كه تبسم شروع شد
    خورشيد ذره‌بين به تماشاي من گرفت
    آنگاه آتش از دل هيزم شروع شد
    وقتي نسيم آه من از شيشه‌ها گذشت
    بي‌تابي مزارع گندم شروع شد
    موج عذاب يا شب گرداب؟! هيچ يك
    دريا دلش گرفت و تلاطم شروع شد
    از فال دست خود چه بگويم كه ماجرا
    از ربناي ركعت دوم شروع شد
    در سجده توبه كردم و پايان گرفت كار
    تا گفتم السلام عليكم ... شروع شد