سلام
بابااينجاچه خبره؟چه وبلاگ بانمكي!ازطريق يكي از دوستام
بااين وبلاگ آشنا شدم.بدنيست،خوبه.اماصاحبدل،
درباره سوالشما:
1-خره يعني اصطلاحا،بزرگ!!!دانشمند!!!!دوست ويار صميمي
اماراستي،
خره بچا،ديگه نگويند خره!!!زشته!!!بگيد....!!!!!
ببخشيد!صميميت شماروي ما هم اثر گذاشت!!!
صاحب دل جان راستش منم تازه به اين فكر افتادم كه چرا مي گيم خره
نمي دونم راستش چي بايد بگم
سلام اول خدمت اقاي مدير خوب اقاي مدير بلاخره پاسخ داديد شما براي مسابقه موضوع انتخاب نمي كنيد كه راجع به چه موضوعي شعر. داستان ......... بگيم
و اينكه دكتر مهندس جانقولي كجا مي خواي بري دلمون برا نظر دادنات تنگ مي شه
اونجا يك اينترنت گير بيار يك سري بزن يك نظري بده ما رو فراموش نكن
و تقيه اگه نظره رو خونده باشي مي بيني كه من سراغتو گرفتم
سلام صاحبدل عزيز . داشتيم با دوستان اين آپ را مي خونديم كلي هم خنديديم.و اما مدير وبلاگ محترم كه ازمون گله گي دارند كه چرا در مورد ايشون صحبت نمي كنيم. خوب اين كه نمي شه شما فقط بيايد نظرا رو بخونيد و واسه خودتون هرهر بخنديد.خوب يه حرفي ،سخني،كلامي،نظري، چيزي.شما فقط اين وبلاگ رو مديريت مي كنين و ما اينقدر نظر ميديم و احترام قائليم ديگه واي به حال وقتي كه خودتونم بخواين صحبت كنين.
در هرحال هرجور صلاح مي دونين.مختارين.يا علي
سلام تقيه زن سدكاظم آره بگو خوشحال ميشيم خودمون هم بفهميم
چه شكلي هستيم........
راستي ما به اين خاطر با لهجه ي زازروني صحبت نمي كنيم كه بعضي
از دوستان حاضر در اين وب از ما خواسته بودند كه اينقدر اينجا
مسخره بازي در نياريم و كمتر نظر بديم.اوني كه بايد بفهمه چي مي
گيم مي فهمه.در ضمن به خودمون مربوطه كه ما چه قدر نظر مي
ديم .بعضي ها هم اگه واقعا باكي ندارند چرا خودشون مستقيما به
خودمون اين حرفا رو نمي زنن و بقيه را ميندازن وسط؟ اگه بعضي ها
واقعا با خود ما مشكل دارند بيان جلو.بسم الله .چرا بقيه را واسطه
مي كنن؟
يا علي
بازام سلام
ميخايند اسم بابادونا بگم يا خودونا بگم كلاس چندميند يا چه شكليند
سلام مريم جون
اي بابا اگه ميخاسم خودما معرفي كونم كا گفته بودم
آقا خيلي نامرديد شوما نبايد بوگويند م اين چند وخته كوجا بودم
نبايد يه سراغي بيگيريد
شوما وام شديد رفيق
خيلي نامرديد
با شوما وام هسم جناب جانقولي
آ م اونجا اينترنت پيدا نيمشد كا خدافظي ميكوني
چه معني ميده ديگه نبونم از اين حرفا بزنيا
كليا عصبانيم
مخلص همدون در بس
سلام جالب بود.
بعد يه عمر گشتن تونستم از طريق خانه ترانه اصفهان شاعر اين شعر زيرو پيداش كنم كارش خيلي بيسته يه چندتا شعر ديگه هم ازش گذاشتم تو وبلاگم.بيا ببين حال كن چه گوهري پيداكردم.
اينم يكي از شعراش:
از باغ ميبرند چراغانيات کنند تا کاج جشنهاي زمستانيات کنندپوشاندهاند "صبح" تو را "ابرهاي تار" تنها به اين بهانه که بارانيات کنند يوسف به اين رها شدن از چاه دل مبند اين بار ميبرند که زندانيات کنند اي گل گمان مبر به شب جشن ميروي شايد به خاک مردهاي ارزانيات کنند يک نقطه بيش فرق "رحيم" و "رجيم" نيستاز نقطهاي بترس که شيطانيات کنند آب طلب نکرده هميشه مراد نيستگاهي بهانه است که قربانيات کنند ...................................................
اينم يكي ديگه:
مستي نه از پياله نه از خم شروع شداز جادة سهشنبه شب قم شروع شدآيينه خيره شد به من و من به آيينهآن قدر خيره شد كه تبسم شروع شدخورشيد ذرهبين به تماشاي من گرفتآنگاه آتش از دل هيزم شروع شدوقتي نسيم آه من از شيشهها گذشتبيتابي مزارع گندم شروع شدموج عذاب يا شب گرداب؟! هيچ يكدريا دلش گرفت و تلاطم شروع شداز فال دست خود چه بگويم كه ماجرااز ربناي ركعت دوم شروع شددر سجده توبه كردم و پايان گرفت كارتا گفتم السلام عليكم ... شروع شد