• وبلاگ : زازران
  • يادداشت : داستان دو بذر
  • نظرات : 0 خصوصي ، 23 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    يه نفر خوابش مياد و واسه خواب جا نداره

    يه نفر يه لقمه نون براي فردا نداره

    يه نفر مي شينه و اسكناساشو مي شمره
    مي خواد امتحان كنه كه تا داره يا نداره
    بابا مي خواد واسه دخترش عروسك بخره
    انتخابم مي كنه ، پولشو اما نداره
    يكي دفترش پر از نقاشي و خط خطيه
    اون يكي مداد براي آب و بابا نداره
    يكي ويلاي كنار درياشون قصره ولي
    اون يكي حتي تو فكرش آب دريا نداره

    يه نفر تولدش مهمونيه ،‌همه ميان
    يكي تقويم واسه خط زدن رو روزا نداره

    يكي هر هفته يه روز پزشكشون مياد خونش
    يكي داره مي ميره ، خرج مداوا نداره
    يه نفر مي ارزه امضاش به هزار تا عالمي
    يكي بعد عمري رنج و زحمت امضا نداره

    يكي دوس داره كه كارتون ببينه اما كجا
    يكي اونقد ديده كه ميل تماشانداره

    يكي از واحداي بالاي برجشون مي گه
    يكي اما خونشون اتاق بالا نداره
    يكي جاي خاله بازي كلاس شنا مي ره
    يكي چيزي واسه نقاشي ابرا نداره
    يكي پول نداره تا دو روز به شهرشون بره
    يكي طاقت واسه ي صدور ويزا نداره
    يكي فكر آخرين رژيماي غذاييه
    يكي از بس كه نخورده شب و روز نا نداره
    يكي از بس شومينه گرمه مي افته از نفس

    يكي هم براي گرماي دساش هانداره

    ياد اون حقيقت كلاس اول افتادم
    دارا خيلي چيزا داره ولي سارا نداره
    راستي اسمو واسه لمس بهتر قصه مي گم

    مليكا چه چيزايي داره كه زهرا نداره ؟

    كاش يه روزي بشه كه ديگه نشه جمله اي ساخت
    با نمي شه ، با نمي خوام ،‌با نشد ، با نداره

    دكتر اگه شعر كامل با عكس هاش رو ميخواي بيا كلبه حقير