• وبلاگ : زازران
  • يادداشت : ارزش اشتباه
  • نظرات : 1 خصوصي ، 9 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام دكتر....

    از اينكه ما رو خبر كردين ممنون.داستان زياد جالبي نبود در واقع درون مايه اي كه درخيلي از داستان ها دستخوش نويسندگان مختلف قرار گرفته استوبه نظرم اين داستان برداشتي از يكي از داستان هاي كتاب هفت گناه كبيره اثر پائلو كوئليو باشه ولي خوندنش منو ياد اين شعر زيبا از استادمعاصر فاضل نظري انداخت كه ميفرمايد:

    از باغ مي برند چراغاني ات كنند

    تا كاخ جشن هاي زمستاني ات كنند

    يوسف به اين رها شدن از چاه دل مبند

    اين بار ميبرند كه زنداني ات كنند

    آب طلب نكرده هميشه مراد نيست

    شايد بهانه ايست كه قرباني ات كنند

    يک نقطه بيش فرق "رحيم" و "رجيم" نيست
    از نقطه‌اي بترس که شيطاني‌ات کنند