• وبلاگ : زازران
  • يادداشت : تنهاترين تنها!!!!!!
  • نظرات : 6 خصوصي ، 90 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + تقيه 

    در گذر از عاشقان رسيد به فالم
    دست مرا خواند و گريه كرد به حالم

    روز ازل هم گريست آن ملك مست
    نامه تقدير را كه بست به بالم

    مثل اناري كه از درخت بيفتد
    در هيجان رسيدن به كمالم

    هر رگ من رد يك ترك به تنم شد
    منتظر يك اشاره است سفالم

    بيشه شيران شرزه بود دو چشمش
    كاش به سويش نرفته بود غزالم

    هر كه جگرگوشه داشت خون به جگر شد
    در جگرم آتش است از كه بنالم