باز هم جمعه شد و غصّه ي من تازه شده درد اين بي خبري بي حد و اندازه شدهباز هم جمعه شد و چشم به ره مانده شدم باز از دوري تو خسته و درمانده شدمباز هم جمعه شد و از تو خبر نشنيدم باز از بي خبري هاي دلــــم نالــيدمباز هم درد فراقـت کـمرم را خم کرد باز دوري تو چشمان مرا پر نم کرد باز هم جمعه شد و چشم به در منتظرم شايد آورد صبا از مه رويت خبرم