سلام
به دليل درخواستهاي مكرر دوستان (مرجان - محسا - مريم - سوگند - مديروبلاگ) بنده از اين به بعد با اسم Romina مييام اينجا
سلام اي محمدمديروبلاگ زازران
نوشتي زتنهائي وآپ كردي توآن
چه خوب وبه جاگفته اي كاشكي
زدرد دل ماخبرداشتي
قراربوده آري برايم وايرلس ولي
همش کرده اي خلف وعده،همين!!!!!!!!!!
هم عکساي قشنگي بود،هم متن زيبا وجالبي که به حق شايد ناگفته ها وواگويه تنهائي هرکسي باشه...
موفق وسربلند باشيد
ياعلي
بچا خدمتيدون عرض كونم كا ما ازاين چايدنيا گرفتيم سفت،الي بد نبونيند شالا،بد كوفتيه،بدترم اونه كا آدم جرات نداره بوگوود،چون كا جلدي ميگووند،آنفولانزا خوكي گرفته!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
داي حالا فكر نكونيند م آنفولانزا گرفتما،به شوما سرايت ميكوندا،!
نه.خودمونا بسيم به سوپا ،آشا،شولاشوربا...!!اه،واي دوسام نداريم آدردي مجبوري ميباس بخوريم...
اينام تقديم به همه شوما
تنت به ناز طبيبان گرفتارمباد......وجود نازكت آزرده گزند مباد
دردهاي من جامه نيستندتا ز تن در آورم چامه و چکامه نيستندتا به رشته ي سخن درآورمنعره نيستندتا ز ناي جان بر آورم دردهاي من نگفتنيدردهاي من نهفتني استدردهاي منگرچه مثل دردهاي مردم زمانه نيستدرد مردم زمانه استمردمي که چين پوستينشانمردمي که رنگ روي آستينشانمردمي که نامهايشانجلد کهنه ي شناسنامه هايشاندرد مي کندمن ولي تمام استخوان بودنملحظه هاي ساده ي سرودنمدرد مي کند انحناي روح منشانه هاي خسته ي غرور منتکيه گاه بي پناهي دلم شکسته استکتف گريه هاي بي بهانه امبازوان حس شاعرانه امزخم خورده است دردهاي پوستي کجا؟درد دوستي کجا؟اين سماجت عجيبپافشاري شگفت دردهاستدردهاي آشنادردهاي بومي غريبدردهاي خانگيدردهاي کهنه ي لجوجاولين قلمحرف حرف درد رادر دلم نوشته است دست سرنوشتخون درد را با گلم سرشته است پس چگونه سرنوشت ناگزير خويش را رها کنم؟دردرنگ و بوي غنچه ي دل استپس چگونه منرنگ و بوي غنچه را ز برگهاي تو به توي آن جدا کنم؟دفتر مرادست درد مي زند ورقشعر تازه ي مرادرد گفته استدرد هم شنفته استپس در اين ميانه مناز چه حرف مي زنم؟درد، حرف نيستدرد، نام ديگر من استمن چگونه خويش را صدا کنم؟
سلام به همه
سوگند داي اولندش نبونم ديگه از اين حرفابزنيا!!!!كسي به دوسش اين حرفارانيمزند.//
دويومندش ، م ،تا كا احساساتي ميشما، چل سعت گيريه ميكونم
بعدام مخم هنگ ميكونه!!!نتونسم چيزي بوگم!
آما داي باهمه دونم:مابايس واس خاطر تنهائيامون خدارو شاكرباشيم.
وقتي تنا ميشيم جخ ميفميم خداروداريم
وقتي قديمون زيرباري تناگي داره خم ميشه تازه ميفميم يكي تكيه گامونه،ميفميم خداهوامونوداره كه نيفتيم،
وقتي تو تنهائيامون اشك ميريزيم آناله ميكونيم،صدا خدارا ميشنويم
دلمون آروم ميگيره آخه داي،
((چشمي گريون چشمه اي فيضي خداست))
خلاصه اي كلوم،كاشكي هيچوقت خدامون رو گم نكونيم....
ياعلي//
دكتركوجاي بياتقيه مرد
در گذر از عاشقان رسيد به فالمدست مرا خواند و گريه كرد به حالمروز ازل هم گريست آن ملك مستنامه تقدير را كه بست به بالممثل اناري كه از درخت بيفتددر هيجان رسيدن به كمالمهر رگ من رد يك ترك به تنم شدمنتظر يك اشاره است سفالمبيشه شيران شرزه بود دو چشمشكاش به سويش نرفته بود غزالمهر كه جگرگوشه داشت خون به جگر شددر جگرم آتش است از كه بنالم
اگر نگرانيد ، چرا دعا ميکنيد؟؟؟؟ اگر دعا ميکنيد، چرا نگرانيد؟؟؟؟
خدايا: مرا هرگز مراد بي شعورها و محبوب نمکهاي ميوه مگردان.
خدايا تنهام نذار
اگر تنها ترين تنها شدي باز هم خدا هست،او جانشين تمام نداشتن
هاست.....
ما اينيم ديگه
به من ميگن مريم سرعتي
اوللللللللللللللللللللللللللللل
خيلي زيبا بود.دقيقا.................
زود رسيدم فكر كنم 4 دقيقه بعد از اپ