دل تنگمن چه در وهم وجودم ،چه عدم ،دل تنگام
از عدم تا به وجود آمدهام ،دل تنگامروح از افلاک و تن از خاک ،در اين ساغر پاک ازدرآميختن شادي و غم دل تنگام...خوشه اي از ملکوت تو مرا دور انداخت منهنوز از سفر باغ ارم دل تنگاماي نبخشوده گناه پدرم ،آدم ،را! بهگناهان نبخشوده قسم ،دل تنگامباز با خوف و رجا سوي تو ميآيم من دوقدم دلهره دارم ،دو قدم دل تنگام...نشد از ياد برم خاطرهي دوري را بازهم گرچه رسيديم به هم دل تنگام