يه شعري خوندم گفتم واسه شما هم بنويسم
مرا هزار اميدست و هر هزار تويي
شروع شادي و پايان انتظار تويي
بهار ها كه ز عمرم گذشت و بي تو گذشت
چه بود غير خزان ها اگر بهار تويي؟
شهاب زود گذر .لحظه هاي بلهوسي ست
ستاره اي كه بخندد به شام تار تويي
دلم ز هرچه به غير از تو بود خالي ماند
در اين سرا بمان اي كه ماندگار تويي
دلم صراحي لبريز ارزو مندي ست
و همينطور ورود كلاغه رو هم تبريك مي گم البته اگر از بچه هاي خودمون نباشه اسمشو عوض كرده
يا علي
سلام به همه ي دوستان و همين طور اقا بزرگ
ممنون دايي جون خدا چشدونا نيگ داره . اقا بزرگ شرمنده اگه چيزي گفتيم به يك بزرگتر نياز داشتيم كه خداروشكر اومديد
مدير هم كه هميشه بود و به كارا نظارت مي كردو جواب مي داد الان نيست
سلام
دايي گرفتم قبوله!ولي كجا واسه بچه ها مطلب بنويسم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چشم مديرو دور ديديم هر كار دلمون ميخواد ميكنيم برنامه ميريزيم و......
نميدونستم عكساي بچگي من لو رفته اين يكي از عكساي بچگيمه كه خيلي دوسش دارم ديدين چقد ناز بودم
اقا بزرگ عزيز ببخشيد ديگه از اين كارا نميكنيم .از اين به بعد هدفمند وارد وبلاگ ميشيم خوبه؟؟؟؟؟؟؟
وقتي كبوتري شروع به معاشرت با كلاغها مي كند پرهايش سفيد مي ماند، ولي قلبش سياه ميشود*
نامم را پدرم انتخاب کرد، نام خانوادگي ام را يکي از اجدادم! ديگر بس است! راهم را خودم انتخاب خواهم کرد.
(((دكتر شريعتي)))
.
اين عکس هابل جزئياتي مانند بخشهاي منحني منتشکل از گاز دارند، که مانند بالهاي پروانه به نظر ميرسند، و هابل پيش از اين نميتوانست آنها را نشان دهد.
دانشمند ارشد هابل، ديو لکرن، ميگويد درخششي که در اين عکس و عکسهاي ديگر ديده ميشود، گاز داغ و غباري است که از ستارگان بيرون ميزند. به گفته او آنها مانند لامپ چراغ ميمانند، و ستاره مانند فيلامان درون است، اما درخشش از گاز ناشي ميشود.
به گفته لکرون، اين تصاوير به خصوص تصوير پروانه، تنها علم را نشان نميدهد، بلکه حسي از روحانيت را برميانگيزد.
لکرون ميگويد: "آنچه من ميبينم شکوه خلقت است."
سلام مريم دائي شما هم سرور مائيد.قدمتون روچشم .شما هم مسئوليت يه بخشي رو به عهده بگير.
اقا ما چش مديررو دور ديديم،هرچي دلمون خاست گفتيم.آقابزرگ منوببخشششششششششششش/چاكترتيم بابائي.//
سلام آقا مدير.خداقوت .
بنده شخصا به خاطر جسارتهاي نوه هاي به قول خودشون بيش فعالم
ازشماعذرميخام.چقدربهشون ميگم بابا،دنبال هدفيد خوب بريد برا خودتون وبلاگ بزنيد.چرا برا اين بنده خدا دردسر درست ميكنيد؟ايشون دارند به خاطر شما حرف ميشنوند،شما عين خيالدون نيست.!
بنده بازم واقعا ازشما پوزش ميطلبم،پاشونو بيش از گليمشون دراز كردند.
به بزرگواري خودتون ببخشيدشون.والا من پس اينا برنميام...///
علي يارتون.دست حق نگهدارتون.
سلام گلاي مهربون.
دائي خيلي ساده بوگم بيايم حرف بزنيم،اما ته تهش يه چيزي از همديگه ياد بگيريم وبه هم ياد بديم،يعنيا بي هدف نيايم.توي جوكامون،توي شوخيامون،توي جهالتهاي جوونيمون،توي شعرامون...
هدفمون فقط وقت گذروني نباشه.اكي دائي؟
اخه آقا بزرگم ميگه خدا جوون بيكاررو دوست نداره
يه روزي پيامبر ص از جائي ميگذشتند يه جووني رو ميبينن كه نشسته بود،بيكار...،سلام ميكنند وپيامبر ص جوابشونا نميدند.../وقتي برميگردند بازاون جوون سوال ميكنه وپيامبر ص جوابشو ميدن.
سوال ميكنند كه چرا الان جواب ايشون رو داديدو... ؟
پيامبر ص ميفرمايند:اون لحظه بيكار بود والان داشت با هسته هاي خرما روي خاك چيزي حك ميكرد...//
داي جون گرفتي چي ميخاستم بگم؟