• وبلاگ : زازران
  • يادداشت : ضامن آهو
  • نظرات : 5 خصوصي ، 13 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + Romina 

    ليلي خدا

    خدا مشتي خاک را برگرفت. ميخواست ليلي را بسازد، از خود در او دميد

    و ليلي پيش از انکه با خبر شود، عاشق شد. سالياني ست که ليلي عشق مي ورزد.

    ليلي بايد عاشق باشد. زيرا خدا در او دميده است و هر که خدا در او بدمد،عاشق مي شود

    ليلي نام تمام دختران زمين است، نام ديگر انسان

    خدا گفت: به دنيا مي آورمتان تا عاشق شويد

    آزمونتان تنها همين است: عشق. و هر که عاشق تر آمد، نزديکتر است. پس نزديکتر آييد، نزديکتر. عشق، کمند من است. کمندي که شما را پيش من مي آورد

    کمندم را بگيريد. و ليلي کمند خدا را گرفت

    خدا گفت: عشق، فرصت گفتگو است. گفتگو با من. با من گفتگو کنيد

    و ليلي تمام کلمه هايش را به خدا داد. ليلي هم صحبت خدا شد

    خدا گفت: عشق، همان نام من است که مشتي خاک را بدل به نور ميکند

    و ليلي مشتي نور شد در دستان خداوند.