• وبلاگ : زازران
  • يادداشت : آنگاه كه هشت ها در هم مي آميزد
  • نظرات : 2 خصوصي ، 34 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + سينا 

    غزل

    کدام گوشه ي دنيا نهفته روي چو ماهت
    اله من ز که پرسم نشان يوسف چاهت
    چقدر ناز غزل را کشيده ام که سرايد
    تمام سوز دلم را ز دوردست نگاهت
    به کوچه هاي عبورت چقدر اب بپاشيم
    يواشکي من و اين چشم هاي مانده به راهت
    هنوز مي رسد از لا به لاي اين همه تقويم
    صداي ندبه و زاري ز جمعه هاي پگاهت
    چه قصه ها که شنيدم ز کودکي ز ظهورت
    نيامدي و شدم خود چه قصه گوي پر اهت
    چقدر هلهله دارد طنين سبز طلوعت
    چقدر همهمه دارد گداي اين همه جاهت
    چگونه جان بسپارم به پاي سرخ ظهورت
    به وقت گفتن اين شعر و يا رکاب سپاهت
    شکسته بال عروجم ز تيرهاي معاصي
    خدا کند که نيفتم ز ديدگان سياهت
    تمام شهر و محل را سپرده ام که بگويند
    به هر کجا که تو هستي خدا به پشت و پناهت
    دعاترين دعاها همين دعاي نگار است
    امان بده که بميرم به پاي بقيت الاهت