سالهاتاریخ شمسی گشت وگشت
شادمان شد تا شنید این سرگذشت
روز میلاد امام هشتم است
هشت،هشت، جمعه ی هشتادوهشت
مولای من! تو را امام غریب مینامند، میدانم بد میزبانی بودند و در مهماننوازی وفا نکردند.
مولای من! بعد از گذشت روزگار، حال تو میزبان ما هستی؛ تو میزبان گریهها و نیازها؛ غمها و دلتنگیهای ما هستی.
مولای من! تو که غریبی را احساس کردهای! حال غریبهها به آستان کرم تو چشم دوختهاند و به دستان پر مهرت توسل کردهاند.
مولای من! میخواهم از زائرانی بگویم که جاده به جاده و شهر به شهر گذشتهاند تا نفسی مهمان شوند و از می عشق تو بنوشند.
مولای من! میخواهم از سنگفرش آستان مقدّست بگویم که سجدهگاه قدوم مهمانانت شده است؛ از کبوتران عاشقی که گرداگرد حرم پاک تو میچرخند و تو را طواف میکنند؛ از نسیم بگویم که بیرق گنبدت را بوسهباران میکند و عطر دلربای تو و اشک تمنای زائرانت را به اوج افلاک میبرد.
مولای من! میخواهم از آسمان بگویم که هر روز نه، هر ساعت نه، هر لحظه و ثانیه از تو جان میگیرد و در پیشگاه شکوه تو جان میدهد.
ای آفتاب مهربانی! میخواهم از خورشید بگویم که هر طلوع با انوار خود به پنجره فولاد تو چنگ میزند و از ضریح تو نور میگیرد.
ای حجت خدا! خوش به حال جاده که از قدوم زائرانت بغض تنهایی خود را میشکند و خاک پایشان را به سینه زخمآلود خود میزند که عمری است از طواف تو جا مانده است.
خوش به حال رواقها، درها و دیوارهایی که از نفس مهمانانت پَِر میگیرند و به ضریح پاک تو میرسند.خوش به حال منارهها وکاشیها!
حال در آستانه سالروز طلوع جاودانه تو ای شمسالشموس، از راه دور به میعادگاه عاشقی تو چشم دوختهایم تا از جام کرامتت جرعهای بنوشیم.
ما را بینصیب مگردان!
میلاد امام رضا (علیه السلام) بر تمامی همشهریان گرامی باد....
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا غریب الغربا ، السلام علیک یا معین الضعفا و الفقرا السلطان یا اباالحسن یا علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیه و الثنا ...
گنبد طلایی ات در شب ، چشمانم را که هیچ ، قلبم را و بهتر بگویم تمام وجودم را تسخیر می کند انگار هر چقدر هم که یکدیگر را دیده باشیم باز هم اولین دیدار بعد از جدایی مزه دیگری دارد چه رسد به اینکه این بار دوریمان هم طولانی شده بود اما ، لحظه ای که گنبد خورشید نشانت را دیدم ...
دلتنگی ها رخت بستند و آرامشی عجیب در دلم حکم فرما شد ... سختیها ، غم و غصه های روزگار ، خستگیها و روزمرگیهای این زندگی ... دردها و تنهایی ها و بی کسیها همه و همه در سایه سار همین ثانیه اول دیدارمان تمام شدند .
حریر آبی آرامش بر اندامم افکنده ای و مخمل سبز طمأنینه بر دلم گسترانده ای ...
به یقین آسمان هشتم بر روی زمین بنا شده و آستان قدست قطعه ای از جنت المأواست ...
از کدامین قطعه بهشتت بگویم که ...
روضه منوره ات در هاله ای از انوار سبز بهاری طینت آدمی را جلا می دهد و من انگار تا به حال چنین آیت سبزی را ندیده ام مثل یک رویای بارانی دلم را به شبکه های ضریحت گره زده ام و در ایوان طلایت به دنبال آرزوها خاکستری زمینیان نجوای آمین سر داده ام .
از صحن با صفای انقلاب چه گویم که برای من تداعی معنای دوباره زندگانیست و به واقع انقلابی درونم به پا می کند ...
آب حیات می نوشم از سقاخانه دلدادگی و بند بند زندگیم را به پنجره فولادت دخیل می بندم ...
نمای گنبد طلایی ات در صحن انقلاب دیوانه ام کرده و نوای نقاره خانه ...
به خدا سوگند این قصیده عاشقانه فرشتگان است که در هر طلوع و غروب خورشید در مدح و ثنای تو سر می دهند و دل شیفتگانت را با آسمانیان می آمیزند .
اینجا دار الحجه و رواق توحید خانه و بست شیخ بهایی و صحن آزادی نیست ، اینها کوچه پس کوچه های بهشت خداوند است که بر زمین جاری شده اند ...
زمان سرشار اجابت است و مکان لبریز استجابت ، فضا مملو نور است و سینه مالامال دعا و مناجات و رمز و راز ...
چگونه وداع کنم وقتی هنوز چشمانم پر از التماس است و دستانم سراسر نیاز ... ؟
چگونه دل برکنم که پاره پاره های وجودم را در میان تکه تکه های جنت اعلایت گم کرده ام ... ؟
اما ...
اما این رسم تمام دیدارهای عاشقانه است و گویی هر سلامی را وداعی و هر کلامی را پایانی است ...
** میلاد نور بر شما مبارکباد**
التماس دعا
یاعلی
بسم الله النور
دوستان سلام
به بهانه دهه کرامت،وفرارسیدن میلاد،امام رئوف،ثامن الحجج،امام رضاعلیه السلام
...
زائری بــارانی ام ،آقا به دادم میرسی؟
بی پناهم،خسته ام،تنها...به دادم میرسی؟
گر چه آهــو نیسـتم اما پر از دلتنـگیم
ضامـن چشــمان آهو هـا به دادم میرسی؟
من دخیل التماسـم را به چشمـت بسته ام
هشتمین دردانه ی زهـرا به دادم میرسی؟
آموخته ام ....... بهترین کلاس درس دنیا کلاسی است که زیر پای پیر ترین فرد دنیاست
.آموخته ام ....... وقتی که عاشقید عشق شما در ظاهر نیز نمایان می شود
آموخته ام ..... تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به من می .گوید : تومرا شاد کردی
آموخته ام ..... داشتن کودکی که در آغوش شما به خواب رفته زیباترین حسی .است که در دنیا وجود دارد
آموخته ام ...... که مهربان بودن بسیار مهم تر از درست بودن است
آمو خته ام ...... که هرگز نباید به هدیه ای از طرف کودکی ( نه ) گفت
آموخته ام .... که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم
آموخته ام ..... که مهم نیست که زندگی تا چه حد از شما جدی بودن را انتظار دارد
،همه ما احتیاج به دوستی داریم که لحظه ای با وی به دور از جدی بودن باشیم
آموخته ام ..... که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد فقط دستی است
برای گرفتن دست او ، وقلبی است برای فهمیدن وی
آموخته ام ...... که راه رفتن کنار پدرم در یک شب تابستانی در کودکی ، شگفت انگیز ترین چیز در بزر گسالی است
آموخته ام ...... که زندگی مثل یک دستمال لوله ای است هر چه به انتهایش
آموخته ام ..... که پول شخصیت نمی خرد.
آموخته ام ..... که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید .پس چه چیز باعث شد
.من بیاندیشم می توا نم همه چیز را در یک روز به دست بیا ورم
آموخته ام ...... که چشم پوشی از حقایق آنها را تغییر نمی دهد نمیدهد
آموخته ام .... که این عشق است که زخمها را شفا می دهد نه زمان
آموخته ام ..... که وقتی با کسی روبرو می شویم انتظار لبخندی از سوی ما را دارد
آ موخته ام ..... که زندگی دشوار است اما من از او سخت ترم
آموخته ام ....... که فرصتها هیچگاه از بین نمی روند ،بلکه شخص دیگری .فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد
آمو خته ام ...... که لبخند ارزانترین راهی است که می شود با آن نگاه را وسعت داد
آموخته ام ..... که نمی توانم احساسم را انتخاب کنم اما می توانم نحوه بر خورد با آنرا انتخاب کنم
آموخته ام ..... که همه می خواهند روی قله کوه زندگی کنند ، اما تمام شادی ها و پیشرفتها وقتی رخ میدهد که در
آموخته ام ..... که کوتاهترین زمانی که من مجبور به کار هستم ، بیشترین .کارها و وظایف را باید انجام دهم
بسم الله الرحمن الرحیم
کسانی که برای خدا با یکدیگردوستی میکنند،روزقیامت بر منبرهای نورمی باشند،
نورچهره ونوربدن ونورمنبرهایشان،همه چیزراروشن میکند.،تا انجا که به آن معرفی میشوند.
و گفته شود اینان کسانی هستندکه یکدیگررابرای خدادوست داشته اند.
دوستان گرامی سلام.شاید سخن از دوست ودوستی برایتان بحثی کلیشه ای،عادی وتکراری شده باشد.اما باید بدانیم اهمیت این موضوع میطلبد تا همچنان مکررا درمورد آن بحث شود.
انسان هرکه رادوست بداردباآن محشورمیشود.و چون محبت، انسان را سرانجام با محبوب خود همشکل و همرنگ میسازد،و همچون دستگاه خود کاری خود به خود اوصاف محبوب را به محب انتقال میدهد.لذا انسان میتواند خصیت خود را باحب وبغضی که به دیگران دارد بیازماید.
در حدیثی از امام باقر علیه السلام،آمده است:
اگر خواستی بدانی در تو خیری هست یانه،به دلت مراجعه کن.اگر اهل طاعت خدارادوست داری بدان که در تو خیری هست واگر اهل طاعت خدا رادشمن میداری و اهل معصیت را دوست،در تو خیری نیست.و خدا تورا دشمن میدارد،و هر کسی همراه دوست خود میباشد.
خوب دوستان ،حالا شما علاقه مند به کدوم دسته از این دو هستید:در مورد خود قضاوت کنید..!
اما،
مطلب زیبائی خوندم از جبران خلیل جبران...،در مورد دوستی که بد ندیدم،اون رو هم براتون بزارم.امید که خوشتون بیاد.
...اگر دوست تو خاموش است،سعی کن،قلبت از گوش دادن به صدای قلب او باز نایستد.زیرا در عالم دوستی تمام اندیشه ها،آرزوها وخواهشها،نیاز به الفاظ وکلمات ندارد.و بی انکه گفته شود بر آورده میگردد.و تنها شادی رسیدن به آرزوها نصیب دوست میشود.
هنگامی که از دوست خود جدا میشوی،اندوهگین مشو،زیرا آن چیزی که تو در وجود او بیشتر دوست میداری ،چه بسا که در غیاب او بیشتر به چشم بیاید.وچشمان مشتاق تورا بیش از زمان حضورش روشن گرداند.در دوستی هدفی جز عمق بخشیدن به ارواح خود نداشته باشید.برای اینکه دوستی ای که جز آشکار نمودن رازها ی درون خود کاری نمیکند،دوستی نیست،بلکه دامی است که در دریای زندگی گسترده شده است و چیزی جز بیهودگی در آن نمی افتد.آگاه باش از هرچیزی که داری بهترینش را به دوستت بدهی .
چه انتظاری داری از دوستی که فقط به خاطر پر کردن اوقات فراغت به سراغ او میروی؟پس بکوش به این خاطر سراغ دوستت بروی که لحظاتت را به اوقاتی خوش بدل کند.زیرا او میتواند،نیازت را بر طرف کند نه آنکه خلاء درونت را پر کند.
شیرینی دوستی را با شادی وخنده و لذت بردن از خوشیها شیرینتر کن،زیرا قلب انسان ،صبحگاه خود را در شبنمی که روی چیزهای کوچک نشسته است،می جوید وبدین وسیله تازه وبا طراوت میشودو نیروی خود را باز میابد...
دوستیهاتان مستدام
یا علی