سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زازران

سلام. چند روزی رفتیم سفر جای همه خالی بود.و الحمدلله اونجا که رفتیم گفتم اینترنت تعطیل! اما بازم دلم که نیمد. خوشبختانه همراه اول هم بعد از یه عمری یه تکونی به خودش داده و اینترنت خط موبایل ما هم فعال شده بود.هرچند نیم ساعتی طول می کشید باز بشه اما لنگه کفشی در بیابان بود و نعمت!!!
به هرحال سری میزدیم به وبلاگ و صاحبدل هم که گوی سبقت رو  تو مسابقه ی وبلاگنویسی ربوده بود و هی مطلب میگذاشت.(البته دستش درد نکنه که اینجا تعطیل نشد.)

ما هم جای دوستان خالی،، روز عرفه تو حرم رضوی دعا گوی همه ی عزیزان بودیم و برا همه و ضمنا برای مادر نی نی هم که خواسته بودند دعا کردیم و برای همه ی دوستان هم که اینجا سر میزنن دعا کردم که خدا شفاشون بده!!نه یعنی دعا کردم خدا خوبشون کنه! نه اینکه بد باشن ،نه یعنی ..، نمیدونم از خدا خواستم که هر چی میخان بهشون  بده -مثلا آرزوهای نگفته ی دوستان و آرزوهایی که گفته بودن..

از همه اینا بگذریم عجب سفری رفتیم!!! نه بلیط قطار بود نه هواپیما/مجبور شدم با اتوبوس برم.چشمتون روز بد نبینه وقتی از اتوبوس پیاده شدم انگار 10 نفر با چوب و چماق تو سرو بارم زده باشن همه جام درد میکرد.فقط یه روز خوابیدم تا درد کمر و پاهام خوب بشه. اینقدر دلم برا وبلاگ تنگ شده بود که یه بار یواشکی رفتم یه کافی نت و وبلاگ رو چک کردم. اما اونجا هم اینترنتش داغون بود و تازه اونجا به اینترنت موبایلم راضی شدم. بهر حال برا دوستان هم2تا سوغاتی آوردم .یکی خودم و دیگری سلامتی خودم 

 

خودم میدونم اصلا سوغاتی خوبی نبوده اما خواهشا بد و بیراه بهم نگید و یا بعدا تو نظرات نگید که این چند روز تو آب نمک خوابیده بودی.

من تا حالا کم پیش اومده برم سفر و سوغاتی بیارم یا بهتر بگم تقریبا هیچ وقت سوغاتی نیوردم .اینکارم باعث شده که دیگه حتی نتونم تصمیم بگیرم که برا کی، چی بیارم؟ برا همین یکی از عزیزان که ازم خواسته بود براش سوغاتی بیارم نتونستم تصمیم درستی بگیرم و ته کار هم براش سوغاتی مادی نتونستم بگیرم و شرمنده ی ایشون هم شدم.

  ان شا الله دفعه ی بعدی که رفتم سفر برای همه سوغاتی میارم(مثه همون جایزا که دادم بهتون).



نوشته شده در تاریخ یکشنبه 88/9/8 توسط محمد یزدانی
قالب وبلاگ