سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زازران

به نام خدا

سلام،خسته نباشید

گلایه نوشت :

دوستانی محبت کردند وازما انتقاد کردند که:این وبلاگ وبلاگ زازرون هستش باید مطالبش هم درمورد زازرون باشه،ومردمش و...ماهم گوش کردیم اما متاسفانه استقبالی نشد ازطرف دوستان زازرونیمون،اما ما ناامید نمیشیم وبازهم هرازگاهی ازشهرمون خواهیم گفت،مسائلی که صرفا مرتبط باشهرمون باشه...

مقدمه نوشت:

فرش،پرده،مبل،نردبان،خشک شوئی،دستمال شیشه،...نه اینها جهازنیستن،اول حرص خوردن خانم ها ازدست آقایون!وقت نداشتن وتمیزکاری واینهاست،فصل خونه تکونی،ازدحام وشلوغی وخرید واینبارحرص خوردن آقایون ازدست خانومهاموقع خرید!

حاشیه نوشت:

(دیدین بعضی ازاجناس رو که میخرین مثلا خیلی مغازه دار،بخاد کلاس بالا خریدتون روتحویلتون بده،روزنامه پیچش میکنه،گاهی برخی مطالب این روزنامه خوندنی وجالبند،درادامه مطلب برارفع خستگی تون! یکی ازاونهاروبخونید!)

بله فصل دورریختن قرازه ها!وسایل کهنه وبه دردنخوروخرید بعضی وسایل مورد نیازه،اما بیایم یه ذره فکرکنیم،بعضی ازاین دورریختنیها قابل فروش هم هستند یعنی ارزش دارندمثل آهن قرازه ها و...اما ماتوخونه تکونی دلهامون فکرنکنم چیزبه درد بخوری داشته باشیم !فقط شاید دلهای شکسته باشند که خریدارداشته باشن!اونم اگه توی این همه گرفتاری که مثله تارعنکبوت دورخودمون پیچیدیم فرصتی داشته باشیم که اون دل شکسته رو برداریم ببریمش پیش خدا...!

بگذریم؛

اصل نوشت:

به هرحال همه اینا تداعی کننده اون هستش ک بهارداره میاد.ه یه سال دیگه ازعمرمون رفت،یک سال بزرگترشدیم،یک سال به تجربیاتمون افزوده شد،انشاءالله که سال خوبی بوده باشه وسال نیکوتری پیش رو داشته باشم،دیروزخانمی رودیدم که میگفت:چشمام درست نمیبینه،چشمام دردمیکنه...،بهش گفتند:چرادکترنمیری ؟گفت:شوهرم بیمه نیست،حقوق چندانی هم نمیگیره،خیلی بهش بدن 200تومان...

اون طرفترخانومی ازحوریان زمینی!داشت برادوستش میگفت:پارسال دکوراسیون منزلمون رو عوض کردیما،امارویا جون دوست نداره،گفته حتما باید مبلهارو عوض کنی ...!

عجب!تابوده همین بوده تاهست همین باشد!

خدایا درآستانه سال جدیدچشمهامون روبه قدوم بابرکت ودلهامون رو به ظهوردولت عدل مهدی(عج)آل محمد(ص)روشن ساز،آمین.

یاعلی

 

پشت فرمون بودم که یهومبایلم زنگ زد:

الو؟...الو؟

بفرمائید،چراجواب نمیدین؟

جواب نمیداد،فقط فوت میکرد

گفتم:اگه زشتی یه فوت کن،اگه خوشگلی دوتا.

دوتافوت کرد.

گفتم :اگه اهل قرارگذاشتن نیستی یه فوت اگه هستی دوتا فوت کن.

دوتافوت کرد.

گفتم فرداناهارساعت12نائیب وزرا،اگه نه یه فوت اگه آره دوتا.

بازم دوتا فوت کرد.

فرداصبح همه فکروذکرم اون قراربود...ازخونه که داشتم میرفتم بیرون،زنم صداکرد:عزیزم ناهارمیای خونه؟

گفتم نه،عزیزم ناهاریه جلسه مهم باهیئت مدیره داریم!!!!

زنم گفت:اگه میخای گردنتوبشکنم یه فوت،اگه میخای پاتو قلم کنم دوتا !



نوشته شده در تاریخ یکشنبه 89/12/15 توسط صاحبدل
قالب وبلاگ