سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زازران

هنوز منتظریم.... گرسنه ایم.... چرا آن مرد غریبه ی دوست داشتنی نمی‏ آید......

امشب دیگر از ناشناسی که همه شب به در خانه یتیمان و فقیران میرفت  و با قرصی از نان جوین و آغوش پر از محبت، زندگی را به گونه‏ای دیگر برایشان ترسیم می‏کرد، خبری نیست. در دیار محرومان و بی‏پناهان، هر چه تاریکی افزون و سیاهی فراگیرتر می‏شود، رایحه یتیم‏نوازی آن ناآشنای گمنام به مشام منتظران نمی‏رسد و انتظار طولانی رنج و فقر و گرسنگی، گویا تا ابد به یأس مبدّل می‏شود.

ناشناسی که به تاریکی شب ها شام یتیمان عرب میبرد، امشب خانه نشین شده و تمامی آنانی که علی دست محبت بر سرشان داشت چشم انتظار اویند....

 

آن‏ها بعد از دو روز انتظار طولانی، وقتی محراب مسجد را رنگین شده از خون پاک آن بزرگ‏وار می‏یابند، پی می‏برند که آن مرد ناآشنا، غیر از امیرمؤمنان، یار و یاور محرومانْ نبوده است. آن‏ها اینک واقعا بی‏پناه و پدرْ از دست داده شده‏اند.

اما واقعا  امشب در خانه علی چه میگذرد؟

 

به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من----------------------------چو اسیر توست اکنون،به اسیر کن مدارا

یا علی مدد



نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 88/6/18 توسط محمد یزدانی
قالب وبلاگ