سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زازران

عجب حال وهوائیه حال وهوای بچه گی ها!بازم گفتگوهای بچه گونه بهونه ای شدبرانوشتن من .


وبازپرداختن به یه موضوع ساده امامهم.
مشغول کارای خودم بودم که حرفای بچه هاتوجهموجلب کرد..





-ممدرضاسربازعراقیتومیدی منم باهاش بازی کنم؟


-ئه!اگه دادمت توهم باید اسکیتاتوبدی به من!


-ایناروعموجونم ازدبی برام اوورده !یه وخ خرابش میکنی،میخوری زمین میشکنیشون!!


(راسی ممدرضاعموی من
داداش بابامه !!توچی؟



(ای بابا اون روزتاحالانمیدونستیم داداش بابا عمومون میشه،!!!!!یه هوئی زدم زیرخنده!زودی پیچوندمش


یه جاهای دیگه که بچه هامتوجه نشند...اوناهم یه نگاهی بهم کردن وانگاردیدند بااونانبودم ،سرشونوبرگردوندن وبه بحثاشون ادامه دادن...)



-اووه خوب منم همینطور!!


(وای خدااگه توی اون موقعیت بودین شماهم کلی میخندیدید!)


(بالاخره به توافق رسیدن ومبادله صورت گرفت!محمدرضاهمینطورکه اسکیتای علی رومیپوشید گفت:

-علی توگوشی داری؟

-نه!اماازباباموبرمیدارم ،هنفریشا(هندزفری!جلل الخالق بچه هاحالادیگه چه چیزابلدنیسن!)



میزنم توگوشام گوش میدم.آی جانمی!!



-اوو!!مامان من میگه میخام بچه م مثه ممدحسین طبائی بشه!واسه همین بابام روگوشی مامانم کلی قران


ریخته،تازه،من گوشی خوده باباموبرداشتم بعدتوش هم قرآن میخونه،هم ازاینا که ساسی مانکن داره وا!!



(البته یه چیزدیگه هم گفتن که دیگه اونوفاکتورگرفتم!!ا!!!...


(به به!!امان ازبزرگتراباآرزوهاشون!!علی بلندشدبایسته که یهوئی بااسکیتاخورد زمین!حالانگیدچشم من


شوربودا!خوب باباتازه میخاست اسکیت رویادبگیره!)حرفای بچه هاادامه داشت،من هم دیگه رفتم سره

کارخودم وتوی فکر،که اونائی که بچه هاشون محمدحسین میشن مراعات خیلی چیزاروکردن!ماهم


 خدارومیخایم هم خرمارو!امروزه هم که دیگه بارواج انواع گوشی ها و،ام پی تری ها وام پی فورها



و......دیگه تکلیف بچه ها ونوجوونا وجوونای ماکه چه عرض کنم تکلیف همه روشنه!!


قضاوت باشما!

وبازاین بهونه ای شدتاآخراین پست رواختصاص بدم به توصیه ای ازدکترمحمدحسین طباطبائی خطاب

 

به نوجوونها وجوونها.

چون خودم  درجایگاهی نیستم که بخام پدرها ومادرهاروخطاب قراربدم،امابدنیست همه ی ما دقت داشته باشیم:

********************

فکر می‌کنم نگاه یک جوان به قرآن باید مانند نگاه او به عطر باشد،


چطور وقتی از خانه خارج می‌شودخود را معطر می‌کند،



 همانطور برای معطر کردن روح خود باید با قرآن مأنوس باشد.


 باید قرآن در سینه اش
باشد تا کم کم در گفتار و رفتارش تأثیر بگذارد.



 امام صادق(ع) مؤمنی را که اهل قرآن نیست به رطبی تشبیه کرده اند

 
که گرچه شیرین است اما بویی ندارد، اما شیعه ای که با


قرآن است را
تشبیه به ترنج کرده اند که هم مزه خوبی دارد و هم بوی خوبی.







یازده سال بعد ...

پ.ن:دوستان ،قصدم این نبود که باز به قول بعضیا ملامذهبی بازی دربیارم!!ا


اماواقعا حرفای این بچه هامنوبه فکرواداشت...واین یه حقیقته هرچند تلخ!


وهرچند برای خیلیهاناخوشایند!....یاعلی.



نوشته شده در تاریخ جمعه 89/3/7 توسط صاحبدل
قالب وبلاگ