زازران

دل                                  

                                                      موفقیت دل بزرگ میخواهد ،

                                                                             اندازه ی قلب شماچقدراست؟؟؟؟؟؟؟؟؟



نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 89/2/15 توسط صاحبدل
یادش بخیر
سال 1370(اگه اشتباه نکنم!!)
یعنی 19سال پیش...

اولین روزهایی که با مدرسه و درس وکلاس آشنا شدم.
سال اول رفتم  مهدکودک!
  هنوز هم یه عکس یادگاری ازش دارم،اونروزا اصلا فکر نمیکردم که یه روزی یه عکس چقدر ارزشمند میشه وگرنه هر روزش رو عکس میگرفتم.
توی مهدکودک که هنوز ساختمانش پابرجاست ،همون خانه ی فرهنگ یا سالن بهزیستی!

یادش بخیر کلاس ما همون اتاق اول دست راست بود،کنار دیوارا صندلی چیده بودند و خانم معلم وسط کلاس راه میرفت و کنار بچه ها مینشست:من صندلیم با بخاری یه نیم متری فاصله داشت و مشرف به در کلاس بودم،بیرون از در کلاس توی راهرو یه ساعت نصب کرده بودند و من همیشه به اون نگاه میکردم،وقتی عقربه بزرگ و کوچیک روی هم و روی بالاترین عدد قرار میگرفت یعنی ما تعطیل میشیم و چقدر این عقربه ها کند حرکت میکردن...
یادش بخیر اون روزا صبحونه میدادن،تازه باید تغذیه هم میبردیم تا از قافله بچه ها عقب نباشیم،یه بار یه بیسکوییت بردم ،از این بیسکوئیت های نیم متری!! فکر کنم همین "پتی بور" الان باشه،همه رفته بودند و من هنوز مشغول خوردن بیسکوئیت بودم،آخرش هم مجبور شدم نیم کاره رهاش کنم و برم خونه!!
هنوز صدای خانم معلمی که حتی اسمش هم یادم نمیاد! توی گوشم هست،یه سیب کاغذی دستش بود و میگفت: " اپل یعنی سیب،همه بگید بچه ها!! اپل،سیب، اورنج پرتقال........" این دوتا کلمه ای که هنوز هم یادم مونده... تنها کسانی که از اون روزگار یادمه مادرای خوب مهد هستند،خانم شیخی بود و یه خانم دیگه که فکر کنم همسر سرایه دار مهد بود، به اونا میگفتیم مادر!
حالا اینارو بیخیال
گفتم حالا که روز معلم شده از معلمایی که توی سالهای ابتدایی زندگی من و تحصیلات ابتدایی توی مدرسه شهید کلاهدوز در خاطرم مونده یادی کرده باشم:
کلاس اول دبستان خانم مساء: چیزی ازش تو خاطرم نیست،فقط صدای مهربونش!(البته اون موقع کوچولو بودما) هنوز یادمه،

کلاس دوم خانم شایسته: خشن ترین معلم دوران زندگی من، اما با تمام خشانتی که داشت توی ذهن من پر رنگ تر از بقیه مونده ،البته نه به دلیل خشن بودنش بلکه به دلیل اتفاقات خنده داری که سر کلاسش می افتاد...

کلاس سوم خانم هاشمی: شاید مهربونترین معلمی که یادم میاد ایشون باشه.. از طریق یکی از دوستان مطلع شدم حالشون خوب نیست،براشون دعا میکنم که خدا شفاشون بده ،البته قرار بود امروز دوشنبه(13 اردیبهشت) با حجیه بریم یه سری بهش بزنیم که جور نشد..

کلاس چهارم آقای اکبر مهدی: خاطره زیاد ازش دارم،بچه گلپایگون بود،با یه نیسان گاهی میاومد مدرسه،یه خونه اجاره کرده بود و توی زازرون زندگی میکرد،معلم خوبی بود...

کلاس پنجم آقای خلیلی: یادش بخیر، یکی از خاطراتی که ازش دارم مربوط میشه به زنگ ورزشی که من یک تنه بیش از 50گل به دروازه خالی زدم،اگه خواستید جریانش رو تعریف میکنم!
اما از همه اینها بگذریم که بهانه ای بود برای گفتن از معلم ،
سالها پیش وقتی روز معلم میشد،جشنی به پا میکردند و ما هم از معلم هامون با شاخه گلی ،کارت هدیه ای،یا شاد کادویی قدر دانی میکردیم، اما امروز که دسترسی به این عزیزان ندارم برایشان سلامتی و سعادت در تمام مراحل زندگیشان را آرزو میکنم ،
روز معلم بر تمامی معلمان زحمت کش مبارک باد..

پ.ن: ما توی خانوادمون چندتا معلم هم داریم،این روز بر اونا هم مبارک،

 

نوشته شده در تاریخ دوشنبه 89/2/13 توسط محمد یزدانی

کوآن صفای قدیم ها...!

آه!خدای من،امان اززمانه ی ما...

ما امروزه خانه های بزرگتر اما خانواده های کوچکتر داریم؛

راحتی بیشتر اما زمان کمتر  

مدارک تحصیلی بالاتر اما درک عمومی پایین تر ؛

آگاهی بیشتر اما قدرت تشخیص کمتر داریم 

متخصصان بیشتر اما مشکلات نیز بیشتر؛

داروهای بیشتر اما سلامتی کمتر 

بدون ملاحظه ایام را می گذرانیم، خیلی کم می خندیم،

خیلی تند رانندگی می کنیم، خیلی زود عصبانی می شویم،

تا دیروقت بیدار می مانیم، خیلی خسته از خواب برمی خیزیم،

خیلی کم مطالعه می کنیم، اغلب اوقات تلویزیون نگاه می کنیم و خیلی بندرت دعا می کنیم 

چندین برابر مال و ملک داریم اما ارزشهایمان کمتر شده است.

خیلی زیاد صحبت می کنیم، به اندازه کافی دوست نمی داریم و خیلی زیاد دروغ می گوییم 

زندگی ساختن را یاد گرفته ایم اما نه زندگی کردن را ؛

تنها به زندگی سالهای عمر را افزوده ایم و نه زندگی را به سالهای عمرمان 

ما ساختمانهای بلندتر داریم اما طبع کوتاه تر،

بزرگراه های پهن تر اما دیدگاه های باریکتر 

بیشتر خرج می کنیم اما کمتر داریم،

بیشتر می خریم اما کمتر لذت می بریم 

ما تا ماه رفته و برگشته ایم اما قادر نیستیم برای ملاقات همسایه جدیدمان از یک سوی خیابان به آن سو برویم 

فضای بیرون را فتح کرده ایم اما نه فضای درون را،

ما اتم را شکافته ایم اما نه تعصب خود را 

بیشتر می نویسیم اما کمتر یاد می گیریم،

بیشتر برنامه می ریزیم اما کمتر به انجام  می رسانیم 

عجله کردن را آموخته ایم و نه صبر کردن،

درآمدهای بالاتری داریم اما اصول اخلاقی پایین تر

کامپیوترهای بیشتری می سازیم تا اطلاعات بیشتری نگهداری کنیم،

تا رونوشت های بیشتری تولید کنیم،

اما ارتباطات کمتری داریم.

ما کمیت بیشتر اما کیفیت کمتری داریم 

اکنون زمان غذاهای آماده اما دیر هضم است،

مردانی باصداهای رسا وقامتهای مردانه،اما شخصیت های پست،

سودهای کلان اما روابط سطحی 

فرصت بیشتر اما تفریح کمتر،

تنوع غذای بیشتر اما تغذیه ناسالم تر؛

درآمد بیشتر اما طلاق بیشتر؛

منازل رویایی اما خانواده های از هم پاشیده 

بدین دلیل است که پیشنهاد می کنم از امروز شما هیچ چیز را برای موقعیتهای خاص نگذارید، زیرا هر روز زندگی یک موقعیت خاص است 

در جستجو دانش باشید، بیشتر بخوانید، در ایوان بنشینید و منظره را تحسین کنید بدون آنکه توجهی به نیازهایتان داشته باشید

زمان بیشتری را با خانواده و دوستانتان بگذرانید، غذای مورد علاقه تان را بخورید و جاهایی را که دوست دارید ببینید 

زندگی فقط حفظ بقاء نیست، بلکه زنجیره ای ازلحظه های لذتبخش است 

عباراتی مانند یکی از این روزها ، وروزی، را از فرهنگ لغت خود خارج کنید. بیایید نامه ای را که قصد داشتیم، یکی از این روزها ، بنویسیم همین امروز بنویسیم 

بیایید به خانواده و دوستانمان بگوییم که چقدر آنها را دوست داریم. هیچ چیزی را که می تواند به خنده و شادی شما بیفزاید به تاُخیر نیندازید 

هر روز، هر ساعت و هر دقیقه خاص است و شما نمیدانید که شاید آن می تواند آخرین لحظه باشد...



نوشته شده در تاریخ دوشنبه 89/2/13 توسط صاحبدل

بی انصافیست که تورابه شمع تشبیه کنم،زیراشمع رامی سازند تابسوزد،اما تومیسوزی تابسازی

معلم عزیز

روزت مبارک باد

به نام اولین معلم
او که در اولین کلام فرمود: بخوان


چه میتوان نوشت که کلمات همیشه کم می آورد در مقامی که مولای متقیان فرمود:« من علمنى حرفا فقد صیرنى عبدا»

پس مثل همیشه « روز معلم » را بهانه می کنیم و آنچه را در کلام نمی گنجد از دل می نویسیم:

استاد گرامی

با همه بلندی مقامتان و همه کوتاهی مرتبه مان در برابر شما، قدردان زحمات همیشگی تان هستیم.

و دعا می کنیم آنچه را که ما از جبرانش عاجزیم و در ظرف زمان و مکان نمی گنجد، قادر مطلق در هر دو جهان برایتان جبران فرماید



نوشته شده در تاریخ شنبه 89/2/11 توسط صاحبدل

رهنمودهایی برای ایست فکری:
1) از تکنیک ها و تمرین های ریلکسیشن و تنفس عمیق برای ریلکس کردن خود استفاده کنید
. خیلی مهم است که برای متوقف کردن یک فکر راحت و ریلکس باشید.
2) کلمه "ایست" را با فواصل1، 2 و 3 دقیقه ای روی یک نوار 30 دقیقه ای ضبط کنید
. از آن نوار در حالت کاملاً ریلکس استفاده کنید، ذهنتان را مشغول آن فکر منفی کنید و هربار که "ایست" را می شنوید، دست از آن فکر بردارید. دوباره به آن فکر برگردید و فقط زمانی از فکر کردن به آن دست بردارید که کلمه "ایست" را می شنوید. به مدت دو هفته هرشب30 دقیقه اینکار را تکرار کنید تا به جایی برسید که حتی بدون شنیدن "ایست" هم بتوانید فکر را متوقف کنید.
3) وقتی توانستید بااستفاده از نوار "ایست" فکرتان را دستگیر کنید،
آماده اید که با فریاد کشیدن "ایست" آن را متوقف کنید. 30 دقیقه ذهنتان را مشغول آن فکر منفی کنید و برای قطع کردن آن فکر فریاد بکشید "ایست". وقتی فکر را دستگیر کردید، بعد از مدتی دوباره به آن فکر برگردید و باز فریاد بکشید "ایست". به مدت دو هفته هر شب 30 دقیقه اینکار را تکرار کنید تا جاییکه دیگر بتوانید مداوماً با فریاد کشیدن "ایست" آن فکر را متوقف کنید.
4) وقتی یاد گرفتید با فریاد کشیدن "ایست" فکرتان را متوقف کنید،
آماده اید که فکرتان را آموزش دهید که با زمزمه کردن "ایست" متوقف شود. به مدت 30 دقیقه ذهنتان را مشغول فکر منفی کنید اما اینبار برای متوقف کردن آن "ایست" را آرام نجوا کنید. اینکار را به مدت دو هفته هرشب 30 دقیقه تکرار کنید تاجاییکه بتوانید مداوماً با زمزمه کردن "ایست" فکرتان را متوقف کنید.
5) وقتی به ذهنتان آموزش دادید که با زمزمه کردن "ایست" متوقف شود،
آماده اید که با فکر کردن به کلمه "ایست" ذهنتان را متوقف کنید. 30 دقیقه ذهنتان را مشغول آن فکر منفی کنید، اما اینبار برای متوقف کردن آن فقط به کلمه "ایست" فکر کنید. به مدت دو هفته هر شب 30 دقیقه این کار را تکرار کنید تاجاییکه بتوانید مداوماً با فکر کردن به کلمه "ایست" آن فکر منفی را متوقف کنید. 
6) تکنیک نوار ضبط کردن، فریاد کشیدن، زمزمه کردن یا فکر کردن به "ایست" در قطع فکر کردن به افکار منفی و ناخواسته بسیار موثر هستند. با این روش ها می توانید به جایی برسید که حتی فکر کردن به کلمه "ایست" هم به خوبی عمل می کند. اما بهتر است از تکنیکی استفاده کنید که بیشتر با آن نتیجه می گیرید ومداوماً آن را تمین کنید. یادتان باشد که برای شروع کار حتماً باید کاملاً ریلکس باشید.



نوشته شده در تاریخ جمعه 89/2/10 توسط صاحبدل
   1   2   3      >
قالب وبلاگ