سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زازران
http://shalamshoorba.persiangig.com/image/txt4.jpg

بعد از یکماه وخورده ای بالاخره لیوان رو توی کشوی میز پشت یه کوه کاغذ و سی دی پیدا کردم،چون توی این یک ماه چایی نمیخوردم دیگه اصلا یادم نبود که این لیوان لعنتی رو کجا گذاشتمش،حتی در قندون رو آخرین بار یادم رفته بود بگذارم پر از گردوخاک شده بود،

هنوزم وقتی میرم آب بخورم یا چایی بیارم ،یه لحظه فکر میکنم روزه م و مکث میکنم و میخام برگردم ،دیروز و پریروز هم که تا ظهر تشنه موندم و یادم رفت که آب بخورم ،
میدونید یعنی چه؟
یعنی این روزه گرفتن هم واسم شده بود "از سر عادت انجام دادن"،

بعضیا هی دعا میکنند که کاش ماه رمضون نمی رفت ،کاشکی ادامه داشت و این حرفا...  به نظرم بهتر که رفت،اگه مونده بود دیگه فقط ازش گرسنگی وتشنگی رو میفهمیدم ،تازه ماه رمضون هدر میرفت اگه همه میخاستن اینجوری ازش بهره ببرند!
ماه رمضون با تمام خوبیهایی که همه واسش میگن واسه من شده بود ماه تنبلی ، اینم از مسلمونی ما!!

خلاصه اینکه این ماه با تمام خوبیهاش رفت و جاش رو به شوال داد و خوشبختانه کسی پیام نداد "صد شکر که این آمد وصد حیف که آن رفت " وگرنه حال طرف رو میگرفتم،همین پارسال بود که واسه عید فطر بیش از صدبار این پیام واسم اومد،دیگه داشت اعصابم خط خطی میشد!!!
پارسال توی این روزا بود که بازار شایعات داغ بود، یادتون هست،وبلاگی که همه رو به جون هم انداخته بود،یادتون هست دارالقرآن یه برگه ای چاپ کرده بود که یارو برداشته بود کلی غلط املایی ازش گرفته بود،

امسال تصمیم گرفتم نقش ز ن ن رو بازی کنم،همه گه گفتن کار من بوده ،بزار لااقل یه بار این کار رو بکن که قسم بعضیا دروغ نشده باشه !
خوب بگذارید برای بعد تا  از حاشیه های امسال نماز عید فطر واسه تون  بگم.

پی نوشت:
الف)هرچند گذشت اما عید فطر بر همه ی شما دوستان و همشهریان و هم وطنان و هم کیشان و همه ی ائمه ی جماعات و همه ی مسلمانان اعم از سیاه وسفید و همه ی کسانی که گل بودند و با تاج گل.... ببخشید اصلا اشتباه گرفتم ، عید همه تون مبارک..
ب)این کلماتی که زیر خط دارند ورنگشون آبی میشه لینک هستند(محض اطلاع بعضی دوستان)-خدا کنه فهمیده باشن.
ج)بند بالایی محض تضعیف روحیه شما دوستان بود..


لینک مرتبط:
اللهم اهل الکبریاء و العظمه


نوشته شده در تاریخ یکشنبه 89/6/21 توسط محمد یزدانی
http://aftab.ir/photoblog/adv_images/2ec467a180476d3fbe98906c32d9335a.jpg
خیلی بد شد،قرار بود 3 روز نجف باشیم،یعنی امشب و فرداشب و پس فرداشب که 2تاش مصادف میشد با شب قدر، داغی که به دلم موند این بود نه عشق یه دختر یا... !!!!!

اما وقتی قسمت نباشه تمام عوامل و کائنات دست به دست هم میدن تا نشه و تو هر چی تلاش میکنی کمتر به نتیجه میرسی،حال آدمی رو پیدا میکنی که توی یه مهمونی ای میره که دعوت نشده ،تازه غیر مستقیم بهش میگن جای تو اینجا نیست ،نباید بیای،ولی طرف به هر دستی هست میخاد بره توی اون مهمونی!
هرچی نشون دادن که لیاقت اومدن نداری خودم رو زدم به کوچه علی چپ وگفتم نه! باید برم! ولی آخرش به زور از رفتنم جلوگیری کردن،اسمش رو هم میزارم "قسمت" اما نمیگم که لیاقت نداشتم تا لااقل از بودنم نا امید نشم!

جالبتر از همه این بود که شب تولد حضرت علی(علیه السلام) 13رجب ،پیام قبولی توی قرعه کشی رو گرفتم،حالا دیگه 2شب تا شهادت مونده و من موندم و...
خلاصه هم سفری ما رفت،بگذریم...

پی نوشت:
امشب شب قدره،شبی که باید قدرش رو بدونیم،خیلی ها بودند که سال گذشته بودند ولی امسال نیستند تا شب قدر رو درک کنند، از خدا ممنون باشیم که هستیم تا یه بار دیگه شب قدر رو درک کنیم،
آدمیزاد به آهی بنده ، قدر این شبا رو بدونیم

ما رو هم دعا کنید



نوشته شده در تاریخ یکشنبه 89/6/7 توسط محمد یزدانی

دیدم از خونه شون باهام تماس گرفته بود،میدونستم چیکار داره،
با موبایلش تماس گرفتم.
 گفت من دیگه دارم میرم؟زنگ زدم واسه آخرین بار خداحافظی کنم! حلال کن!
بغضی گلوم رو گرفت، دیگه تموم شد،
ادامه مطلب...

نوشته شده در تاریخ جمعه 89/6/5 توسط محمد یزدانی
http://www.cinetmag.com/Photo/News/Larg/zayandehrood_l_763668.jpg
این روزها شبکه 1 سیما درحال پخش سریال در مسیر زاینده روده  به کارگردانی حسن فتحیه.

از شروع این فیلم تا پایان این فیلم همه ی زازرونیا توی خونه چشم دوختند به این فیلم ،آخه این فیلم شده اعتبار زازرون!
شاید توی تاریخ زازرون اولین فیلمی که از "ب" بسم الله تا "ن" والضالین اش رو نگاه میکنند ، فیلم "در مسیر زاینده رود" باشه و همه امیدشون به اون دوتا خط آخره فیلم که از شورای زازرون! ،  از آسیاب طلوع و اهالی محترم زازرون تشکر میکنه و من هم تشکر میکنم از شورا که بالاخره اسمش رو یه جایی دیدیم!
شاید برای اولین بار که تقریبا همه اسم کارگردان یه فیلم رو میدونند و وقتی ازشون سوال میکنی یه بادی توی قبقه میندازند و میگند :"حَسَن فتحی" انگار که 20ساله سر یه سفره غذا میخوردن و رفیق 7دنگشونه،

اما این فیلم از شروعش نشون داد که توی سطح خیلی بالایی هم کار نشده(دمم گرم، فیلم هم تحلیل میکنم) ، مظلوم نشون دادن مسعود و مرگش و مظلومیت مضاعف اون به صورت فوق العاده آبکی و کلیشه ای ،نمونه ای از شروع ضعیف این فیلمه، البته بعضیا میگن جوجه رو باید آخر پاییز شمرد ولی به نظر من سالی که نکوست از بهارش پیداست..

به قول تهیه کننده این فیلم قرار بوده فرهنگ و هنر و تاریخ اصفهان به رخ همه کشیده بشه و به همه معرفی بشه ،اما اولا دست بر قضا چنان بی فرهنگی از شهر ولهجه ی ما و از آدما نشون میده ،که این تخریب روفکر نمیکنم هیچ کار ضد فرهنگی ای هم به این راحتی بتونه انجام بده و ثانیا کمتر کسی هست که از فرهنگ و تاریخ و هنر شهر ما خبر نداره!! پس چرا زحمت بیخود میکشند اینا!!

کاری به لهجه ی بی خود و مصنوعی این فیلم نداریم،میگیم یه سری بازیگر بزرگ!!! از تهران میارن که بلد نیستن صحبت کنند یا زمان کافی نبوده که یاد بگیرن،هرچند تهیه کننده فیلم خودش هم گفته "که از اول هم دیدیم که بد شده ولی ادامه دادیم" ولی بدتر از همه صحبت اصفهانیا رو دیدید توی فیلم، هم دیگه رو چه جوری صدا میکنند: مسعودی ،فرهادی.. من تا یادم میاد همیشه اصفهانیا همدیگه رو با لفظ دادا صدا میزنند نه مثل این فیلم با الفاظ سبک ، و آیا این توهین به شعور اصفهانیا نیست؟؟؟؟؟!!

یکی از بچه ها میگفت که توی این فیلم فلانی(اسمش یادم نیست) مشاور لهجه شون بوده،(البته تقریبا تمام متن تیتراژ پایانی این فیلم رو همه حفظ کردند،هر بار بعد از پایان فیلم تمامش رو دوباره میخونند تا نکنه کلمه ای جا افتاده باشه)با تعجب پرسیدم  فلانی کیه؟؟، براحتی گفت "نمیدونم ،ته فیلم نوشته بود،اما گندش بزنن با این مشاورش که...."

خلاصه عشق ما فقط این شده که تا این فیلم رو میزاره میگیم اااا همین فیلم که توی زازرون بازی کردند،بعضیا هم میگن فیلم ما!!!! ،خوبه حالا حدود یه ربعش اینجا فیلمبرداری شده وگرنه اگه بیشتر بود دیگه واویلا بود..

در حاشیه: هنوز یادم نمیره که ملت همه با تیپهای خوشکل خوشکل دور و بر گروه فیلمبرداری تاب میخوردن ،چنان هجوم میبردند اونجا که انگار چه خبرس؟ یکی میگفت بعضی ها توی رویاشون میبینند که وقتی پای صحنه رفتند کارگردان یه نقشی بهشون میده و توی فیلم بازی میکنند و گاهی فراتر از اون فکر میکردند که  یه بازی خوب انجام میدن و دیگه یه بازیگر میشن! البته خیلیها هم توی این فیلم بازی کردن. ولی بماند بعضیها برای دیدن مهرانه رفته بودند و با دیدن اون چنان تعریفی میکردند که آدم خیال میکرد یه پیغمبری ، چیزی دیدند!!

پی نوشت: یکی از دوستام یه حرفی زد،البته این فقط یه شوخی بود وامیدوارم توهین به کسی قلمداد نشه ، گفت:" از زازرون هم توی این فیلم هرچی آدم شل و کل(منظورش غیر معمول و نامعروف) بود بازی کرد ،منم بهش گفتم : پس چرا من و تو توش بازی نکردیم؟! که البته بماند که بدش اومد...

خلاصه اینکه اینقدر که ما مشتاق دیدن این فیلم هستیم هیچکسی توی ایران مشتاق نیست،نظر شما چیه؟؟؟



نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 89/5/27 توسط محمد یزدانی

این مناظره واقعیست:

چایی<br onload= زغالی" align="">


*سلام. خسته نباشی.

چوپان: شرمنده نباشی.

*ماشاء الله چقدر گوسفند داری.

چوپان: من و این گوسفندان همگی مال خدا هستیم. بفرما چای.

*چند سالته؟

چوپان: هنوز معلوم نیست؛ بمیرم معلوم می شود.

*اهل کجایی؟

چوپان: من اهل دلم! اهلی این آبادی. شما اهل کجایی جوان؟

*من اهل دودم. بوق ماشین. ترافیک آهن. چی کاره ای، حاج آقا؟

چوپان: من پیامبر گوسفندانم هستم که بهتر از آدمیزاد زبان خدا را می فهمند. 4 تا
هم گاو دارم. چند تایی هم بز. چای را برای شما ریختم. مکه هم نرفتم. فقط یک بار
رفتم کربلا. تا خون خدا سرخ است، پرده خانه خدا سیاه است.

*موبایل داری؟

چوپان: داشتم؛ فروختم.

*چرا؟

چوپان: دوست دارم با کسی که صحبت می کنم، ببینمش.

*یعنی برای این فروختی؟

چوپان: برای اینکه از پشت گوشی موبایل صدای هیچ گوسفندی را نمی توان شنید. هیچ گاوی
موبایل ندارد. تنها جانوری که موبایل دارد انسان است ولی هیچ جانوری هم اندازه
انسان بی خبر از هم نوع خود نیست.

*عجب چای با حالی بود. یک سئوال بپرسم؟

چوپان: نه، سئوال را فقط از خدا بپرس. بنده خدا جوابت را نمی دهد.


منبع : وبلاگ قدیانی


نوشته شده در تاریخ یکشنبه 89/5/24 توسط محمد یزدانی
<      1   2   3   4   5   >>   >
قالب وبلاگ