• وبلاگ : زازران
  • يادداشت : شکست در عشق
  • نظرات : 6 خصوصي ، 18 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    + عرفان نظرآهاري 

    يک نفر دلش شکسته بود

    توي ايستگاه استجابت دعا

    منتظر نشسته بود

    منتتظر،ولي دعاي او

    دير کرده بود

    او خبر نداشت که دعاي کوچکش

    توي چهار راه آسمان

    پشت يک چراغ قرمز شلوغ گير کرده بود

    *

    او نشست و باز هم نشست
    روزها يکي يکي
    از کنار او گذشت

    *
    روي هيچ چيز و هيچ جا
    از دعاي او اثر نبود
    هيچ کس
    از مسير رفت و آمد دعاي او
    با خبر نبود

    *
    با خودش فکر کرد
    پس دعاي من کجاست؟
    او چرا نمي رسد؟
    شايد اين دعا
    راه را اشتباه رفته است!
    پس بلند شد
    رفت تا به آن دعا
    راه را نشان دهد
    رفت تا که پيش از آمدن براي او
    دست دوستي تکان دهد
    رفت
    پس چراغ چهار راه آسمان سبز شد
    رفت و با صداي رفتنش
    کوچه هاي خاکي زمين
    جاده هاي کهکشان
    سبز شد

    *
    او از اين طرف، دعا از آن طرف
    در ميان راه
    باهم آن دو رو به رو شدند
    دست توي دست هم گذاشتند
    از صميم قلب گرم گفت و گو شدند
    واي که چقدر حرف داشتند

    *
    برفها،
    کم کم آب مي شود
    شب،
    ذره ذره آفتاب مي شود
    و دعاي هر کسي
    رفته رفته توي راه
    مستجاب مي شود

    + تاثير گذار!! 

    سلام مامان نيني به نظر من (تاثير گذار ) اين داستاناي عشقولانه به درد ني ني ها نمي خوره هاااااااا يه يهو ديدي تو روحيش تاثير گذاشت ؟!!!!! پس فردا ........ اره حالا از ما گفتن بود !!!!

    باباي

    + تاثير گذار!! 

    سلام اقاي مدير داستانش خيلي ...... عين خودم

    ولي خيليم گريه آوره

    زود اخرشو بگين دلم مثل اين بابايه تو داساتان هري ريخت پاين !!؟؟

    + ‍Ramin 
    آقاي مديرسلام.اين سريال چند قسمتيه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    ميگم تراژدي نباشدا!!!!!
    وگرنه،صفحچت روکه سيل برداشته اينجاروهم سيل برميداره
    + مامانه ني ني!!!! 

    سلام

    اقاي يزداني لطفا زود ادامه داستانو بگين تا ديگه ما هي نخوايم واسه نيني كتاب داستان بخريم!!!!

    همينجا كه مياد بخونه سرگرم باشه!!!!

    كشته ما رو اينقد كه كتاب داستان خريده !!!!!

    اخه بچه م خيلي به مطالعه علاقه داره

    دست شما درد نكنه!!!

    به قول بچه م

    باي تا هاي!!!!!

    + Romina 

    سلام

    جنابي مدير حتما دفعه بعد مي‏خواي رمزا شماره شناسنامه‏ ت بزاري.

    بچا از هم حالا بدويند دنبال شماره شناسنامه مدير.

    بعدش مدير چيطور علامت سوالا جواب داشت آ نظر ما جواب نداشت.

    خب مي‏خواسي واسه دلخوشي ماوام كا شده بود جوابمون نقطه مي‏ذاشتي.

    طوري مي‏شد.

    بعدام گفته باشم نظر علامتي سوالي مال م نبود.

    + غريبه براي مولا... 
    اکنون خلوت " آئينه " را گم کرده ام خويش را در اجتماع سنگها گم کرده ام
    ازدحام کينه و قهر و نفاق و دشمني ست من ميان اين تراکم عشق را گم کرده ام
    لاي شب بوها خدايم پيش از اين نزديک بود اينک او را لاي اين سجاده ها گم کرده ام
    من ميان لحظه هاي تلخ و بي فرجام عمر آرزوهاي لطيفم را خدا!!!!! گم کرده ام
    جستجوي من در اينجا ديگر از بيهودگيست خويش را حتي نمي دانم کجا گم کرده ام
    پشت پرچين دعايم آشنايي خانه داشت آشنايم را در اين ماتم سرا گم کرده ام
    يک نفر از جمعتان بايد بگويد او کجاست آخر آن گمگشته را بين شما گم کرده ام
    + سلام/دائي 
    آقاي مديرحالايه دفه!!مارايانه مونوآورديم درست کردينا!خب اون روز هنوز دادامرشدم مهندس نشده بود اين ديگه دروغگو دشمن خداداره؟؟؟؟ !!!!!!!به قول کارگردان:واللللللا!!!!
    + دائي 
    سلام
    اوووووووووووونخاسم بوگويند!!حالافکرکردين چي چيه که اينقد کلاس ميزارين،شوما آ مدير وبتون!!!!
    گيرآوردن شماره مديرتون مثه آبه خوردنه!اما ميخام چيکار؟!
    ماکه کاري باهاش نداريم اولن وثانيين اگه رايانه مون خراب شد ،دادامرشدم هس ديگه،به قول آقابزرگم مهنسه کامپيتره....
    .
    .
    .
    .اماخوب رمينا واس اينکادلد نشکنه هروقت کامل نوشت خلاصه شاواسم بوگو،باشه؟!!!
    پاسخ

    سلام... اين مال دفعه اول بود. دفعه هاي بعدي رمز سخت تر ميشه
    + ني ني 

    راستي يه چيزي اقاي يزداني الحمدلله شماره همراه شما رو همه دارن ديگه رمز گذاشتنش چي بود حداقل يه چيزي ميزاشتين كه......

    بماند

    حتما واسه مزه اش بوده ديگه!!!!

    پاسخ

    بله .. دليلش اين بود كه نميخاستم غريبه ها بخونن..
    + ني ني 

    سلام

    جالبه!!!!!!

    به قول معروف خوشمان امد

    من عاشق اين داستاناي رمانتيكم!!!!

    مخصوصا وقتي اخرش دونفر به هم نميرسن!!!

    بعدش ادم ميتونه كلي گريه كنه و...

    احتمالا خبر اين بوده كه طرف نامزد كرده وشما ديگه هيچوقت بهش نميرسين!!!!!!

    درست حدس زدم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    پاسخ

    سلام... اما اين داستان شايد متفاوت باشه..خودم هم نميدونم. بزاريد تا برسيم به اخرش ميفهميد.
    + مريم 

    سلام

    منم خوندم . رومينا راس مي گه بايد صبر كرد ببينيم ادامه مطلب چي مي شه . اره دايي بخونيم ما ادامشو بعد شايد بهت گفتيم

    + Romina 

    سلام

    دكتر من يكي كه مطلبو خوندم به جايي نرسيدم. چون مطلب ادامه داردي بود. صبر كن بقيه‏شام بنويسه آ ما بوخونيم اونوقت شايد بهت گفتيم.

    + من 

    سلام

    داستان قشنگي بود ادامش چي ميشه . زود بنويسيد ادامشو

    پاسخ

    سلام...اگه قرار باشه زود بگم كه مزه اش ميره.تازه اين داستان سر دراز داره
       1   2      >