• وبلاگ : زازران
  • يادداشت : شکست در عشق
  • نظرات : 6 خصوصي ، 18 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + عرفان نظرآهاري 

    يک نفر دلش شکسته بود

    توي ايستگاه استجابت دعا

    منتظر نشسته بود

    منتتظر،ولي دعاي او

    دير کرده بود

    او خبر نداشت که دعاي کوچکش

    توي چهار راه آسمان

    پشت يک چراغ قرمز شلوغ گير کرده بود

    *

    او نشست و باز هم نشست
    روزها يکي يکي
    از کنار او گذشت

    *
    روي هيچ چيز و هيچ جا
    از دعاي او اثر نبود
    هيچ کس
    از مسير رفت و آمد دعاي او
    با خبر نبود

    *
    با خودش فکر کرد
    پس دعاي من کجاست؟
    او چرا نمي رسد؟
    شايد اين دعا
    راه را اشتباه رفته است!
    پس بلند شد
    رفت تا به آن دعا
    راه را نشان دهد
    رفت تا که پيش از آمدن براي او
    دست دوستي تکان دهد
    رفت
    پس چراغ چهار راه آسمان سبز شد
    رفت و با صداي رفتنش
    کوچه هاي خاکي زمين
    جاده هاي کهکشان
    سبز شد

    *
    او از اين طرف، دعا از آن طرف
    در ميان راه
    باهم آن دو رو به رو شدند
    دست توي دست هم گذاشتند
    از صميم قلب گرم گفت و گو شدند
    واي که چقدر حرف داشتند

    *
    برفها،
    کم کم آب مي شود
    شب،
    ذره ذره آفتاب مي شود
    و دعاي هر کسي
    رفته رفته توي راه
    مستجاب مي شود