سلام
بحثي رمانتيک بازيا اينا شد گفتيم بيذا مانام بييم.آخه يه رو همين محمد يه حرف به م زد کا عقده شد واسم.يه رو به من گفت(چي گفت؟)خودش به من گفت(چي گفت؟)در گوش من گفت(چي گفت؟)اي بابا بذاريد قصه رو بگم براتون.محمد گف آخه به اين هيکل تو مياد اصه قلب توش باشه.يه پاره سنگام کا باشه خيليه.اوخ م بش گفتم نه بلکم به اي هيکل قناص تو مياد؟(قناص به معني چوله ويوري ميباشد)خلاصه کا پا مانا هش بيخ بيل کا بريم واس تولدش يه چيز بخرم(بشکند اين دس کا نمک نداره)موحل رفتم يه قاب تراتميز واسش از قدرجون دساپا کردم.از شانسي بدي ما تو برگشت زدم رو ترمز آ قاب خوردا خاشکي شد(خاشکي همان خاکشير است که گياه داروي ميباشد) اما هرکار کردم نشد يه رقم اين کادو را بيپيچم لا کاغذ.اومدما هميرنگ شوکالات پيچش کردم آ اومدم در دکونش.يه چندتا وام اون دورا ورا ميپلکيدند.وايسادم کا هميشون رفتن.يه حسي رمانتيک به خودم گرفتم آ گفتم دوووووست عزييييييزم تولدت موبارک.اما خدا ميدونه همون کلمه اخر از دنم بيرون نمده بود که خودش پورتي زد زير خنده آدوباره بي مزه بازي در آورد.البته از شوما چه پنهون کا خودم داش حالم از خودم بهم ميخورد با اين جملات.آ دلم ميخواس يه رنگ خودما بندازم تو جوق جولو دکونش.هرچند کا محمد همون سال بعدشام همين يه قاب شيکسه رام واس ما نورد.اوخ مياد اينجا واس يکي ديگه جشن تولد ميگيره.هيييييييييييييييييييييييييييييييييي خدايا شکرد.