اول از همه برايت آرزومندم که عاشق
شوي،
و اگر هستي، کسي هم به تو عشق
بورزد،
و اگر اينگونه نيست، تنهائيت کوتاه
باشد،
و پس از تنهائيت، نفرت از کسي
نيابي.
آرزومندم که اينگونه پيش نيايد، اما اگر
پيش آمد،
بداني چگونه به دور از نااميدي زندگي
کني.
برايت همچنان آرزو دارم دوستاني داشته
باشي،
از جمله دوستان بد و
ناپايدار،
برخي نادوست، و برخي دوستدار
که دست کم يکي در ميانشان
بي ترديد مورد اعتمادت باشد.
و چون زندگي بدين گونه است،
برايت آرزومندم که دشمن نيز داشته
باشي،
نه کم و نه زياد، درست به
اندازه،
تا گاهي باورهايت را مورد پرسش قرار
دهد،
که دست کم يکي از آنها اعتراضش به حق
باشد،
تا که زياده به خودت غرّه
نشوي.
و نيز آرزومندم مفيدِ فايده
باشي
نه خيلي غيرضروري،
تا در لحظات سخت
وقتي ديگر چيزي باقي نمانده
است
همين مفيد بودن کافي باشد تا تو را سرِ
پا نگهدارد.
همچنين، برايت آرزومندم صبور
باشي
نه با کساني که اشتباهات کوچک
ميکنند
چون اين کارِ ساده اي است،
بلکه با کساني که اشتباهات بزرگ و جبران
ناپذير ميکنند
و با کاربردِ درست صبوري ات براي ديگران
نمونه شوي.
و اميدوام اگر جوان که هستي
خيلي به تعجيل، رسيده نشوي
و اگر رسيده اي، به جوان نمائي اصرار
نورزي
و اگر پيري، تسليم نااميدي
نشوي
چرا که هر سنّي خوشي و ناخوشي خودش را
دارد
و لازم است بگذاريم در ما جريان
يابند.
اميدوارم سگي را نوازش کني
به پرنده اي دانه بدهي، و به آواز يک
سَهره گوش کني
وقتي که آواي سحرگاهيش را سر مي
دهد.
چرا که به اين طريق
احساس زيبائي خواهي يافت، به
رايگان.
اميدوارم که دانه اي هم بر خاک
بفشاني
هرچند خُرد بوده باشد
و با روئيدنش همراه شوي
تا دريابي چقدر زندگي در يک درخت وجود
دارد.