• وبلاگ : زازران
  • يادداشت : يک کهکشان آرزو
  • نظرات : 1 خصوصي ، 15 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    شير مادر، بوي ادكلن مي‌داد
    دست پدر، بوي عرق
    (گفتم بچه‌ام نمي‌فهمم)
    نان، بوي نفت مي‌داد
    زندگي، بوي گند
    (گفتم جوانم نمي‌فهمم)
    بهزيستي نوشته بود:
    شير مادر ،مهر مادر ،جانشين ندارد
    شير مادر نخورده،مهر مادر پرداخت شد
    پدر يک گاو خريد
    و من بزرگ شدم
    اما هيچ کس حقيقت مرا نشناخت
    جز معلم عزيز رياضي ام
    که هميشه ميگفت:
    گوساله ، بتمرگ!