بعضیها شعرشان سپید است، دلشان سیاه،
بعضیها شعر شان کهنه است، فکرشان نو،
بعضیها شعرشان نو است، فکرشان کهنه،
بعضیها یک عمر زندگی میکنند برای رسیدن به زندگی،
بعضیها زمینها را از خدا مجانی میگیرند و به بندگان خدا گران میفروشند.
بعضیها حمال کتابند،
بعضیها بقال کتابند،
بعضیها انباردارکتابند،
بعضیها کلکسیونر کتابند
بعضیها قیمتشان به لباسشان است، بعضی به کیفشان و بعضی به کارشان،
بعضیها اصلا قیمتی ندارند،
بعضیها به درد آلبوم میخورند،
بعضیها را باید قاب گرفت،
بعضیها را باید بایگانی کرد،
بعضیها را باید به آب انداخت،
بعضیها هزار لایه دارند
بعضیها ارزششان به حساب بانکیشان است،
بعضیها همرنگ جماعت میشوند ولی همفکر جماعت نه،
بعضیها را همیشه در بانکها میبینی یا در بنگاهها.
بعضیها در حسرت پول همیشه مریضند،
بعضیها برای حفظ پول همیشه بیخوابند،
بعضیها برای دیدن پول همیشه میخوابند،
بعضیها برای پول همه کاره میشوند.
بعضیها نان نامشان را میخورند،
بعضیها نان جوانیشان را میخورند،
بعضیها نان موی سفیدشان را میخورند،
بعضیها نان پدرانشان را میخورند،
بعضیها نان خشک و خالی میخورند،
بعضیها اصلا نان نمیخورند،
بعضیها با گلها صحبت میکنند،
بعضیها با ستارهها رابطه دارند.
بعضی ها صدای آب را ترجمه میکنند.
بعضی ها صدای ملائک را میشنوند.
بعضی ها صدای دل خود را هم نمیشنوند.
بعضی ها حتی زحمت فکرکردن را به خود نمیدهند.
بعضی ها در تلاشند که بیتفاوت باشند.
بعضی ها فکر میکنند چون صدایشان از بقیه بلندتر است، حق با آنهاست.
بعضی ها فکر میکنند وقتی بلندتر حرف بزنند، حق با آنهاست.
بعضی ها برای سیگار کشیدنشان همه جا را ملک خصوصی خود میدانند.
بعضی ها فکر میکنند پول مغز میآورد و بی پولی بی مغزی.
بعضی ها برای رسیدن به زندگی راحت، عمری زجر میکشند.
بعضی ها ابتذال را با روشنفکری اشتباه میگیرند.
بعضی از شاعران برای ماندگار شدن چه زجرها که نمیکشند.
بعضی ها یک درجه تند زندگی میکنند، بعضیها یک درجه کند.
هیچکس بیدرجه نیست.
بعضی ها حتی در تابستان هم سرما میخورند.
بعضی ها در تمام زندگیشان نقش بازی میکنند.
بعضی از آدمها فاصله پیوندشان مانند پل است، بعضی مانند طناب و بعضی مانند نخ.
بعضی ها دنیایشان به اندازه یک محله است، بعضی به اندازه یک شهر،
بعضی به اندازه کرة زمین و بعضی به وسعت کل هستی.
بعضی ها به پز میگویند پرستیژ
بعضی ها خیلی جورهای مختلف هستند.
شما چطور؟ آیا شما هم از این بعضی ها هستید ؟؟؟
سلام دوستان
به قول معروف توپش پربود وداشت تند تند گلایه میکرد!حق هم داشت بنده خدا!اما واسه اینکه ارومش کنم بهش گفتم:بزاربه حساب جوونیش!نفهمیده چیکارکنه!جوونیه دیگه!خوب میشه کم کم!نمیگم ولش کن به حال خودش،اما گیرهم نده بهش زیادی،جسورترمیشه ها!
انگشتای دستشوجمع کرد به طرف لبهاش اورد وهمونطورکه حرف میزد به طرفم دستشو بازکرد وگفت:نمیدونم ما کی میخوایم بفهمیم!!
آدم تا بچه س هرکاری میکنه میگند:بچه س!سرش نمیشه!نمیفهمه!بزرگترکه میشه میگند:سن بلوغه!گاهی جنون میگیرتش نمیفهمه!نادونی میکنه!اقتضای سنشه!جوون که میشه میگند:جوونی میکنه،نمیفهمه!هالیش نیست!پابه سن که میزاره،بچه هاش بهش میگند:تومارو نمیفهمی!تودرک نمیکنی!پیرهم که میشه میگند:پیرشده دیگه !نباید ازش انتظارداشت!این سن عقل ادم زائل میشه!..
ماآخرش نفهمیدیم کی میخوایم بفهمیم!!...
بر ریشه تو، گرچه بسی تیشه عدو زد
بر نخل حیاتت، اثر از تیشه زنی نیست
پیدا بود از منظره کرب و بلایت
دردانه زهرا و علی، گم شدنی نیست
یکی از تجّار متدیّن و مورد وثوق علمای اصفهان، در منزلش اطاق بسیار بزرگی را به عنوان حسینیه قرار داده بود که در آن جا عزاداری می کردند.
این شخص می گوید: شب در عالم خواب دیدم که از منزل خارج شدم و به سمت بازار می روم. جمعی از علما در بین راه مرا دیدند و گفتند: فلانی کجا می روی؟ مگر نمی دانی منزلت روضه است؟
گفتم: نه، منزل ما روضه نیست.
گفتند: چرا، ما هم به آن جا می رویم، حضرت بقیّة الله الاعظم امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشّریف هم در آن جا تشریف دارند.
من خواستم با عجله وارد منزلم شوم، تا هر چه زودتر آقا را ببینم.
به من گفتند: با ادب وارد شو، من هم مؤدّبانه وارد شدم، دیدم در همان حسینیه جمعی از علماء نشسته اند. در صدر مجلس هم حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشّریف تشریف دارند. جلو رفتم و احترام کردم.
خدایا! ایـن قیافه ی نازنین چـه قـدر آشناست. مـن این آقا را کجا دیده ام؟
عرض کردم: آقا جان! من کجا شما را زیارت کرده ام؟
فرمود: همین امسال در مسجدالحرام، بـه تو گفتم: مفاتیح را زیر لباس هایت بگذار.
این شخص می گوید: درست است.
نیمه شب بود، خوابم نمی برد، پا شدم به خودم گفتم: امشب در مسجدالحرام بیتوته می کنم.
وارد مسجد شدم، دیدم یک آقای خوش سیما و نورانی در صحن مسجد نشسته اند.
گفتم: این لباس ها و مفاتیح نزد شما باشد، می روم وضو بگیرم.
فرمود : عیبی ندارد ولی مفاتیح را زیر لباس هایت بگذار. رفتم و برگشتم تا صبح در خدمتش بودم، امّا احتمال هم نمی دادم این آقا قطب عالم امکان باشد.
یک سئوال دیگر هم از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشّریف در همان عالم رؤیا پرسیدم: آقا! فرج شما کی خواهد بود؟
فرمود: نزدیک است. امّا به شیعیان ما بگوئید برای فرجم دعا کنند و صبح های جمعه دعای ندبه بخوانند.
برگرفته از کتاب حکایت عاشقی جلد دوم
*************
فرارسیدن ایام سوگواری و شهادت مظومانه سید و سالارعاشقان
مولا اباعبدالله الحسین علیه السلام? واسوه جوانمردی و ادب و وفا
حضرت اباالفضل العباس علیه السلام و هفتاد دو لاله خونین کفن
دشت سرخ کربلا و اسارت ال الله و زینب کبری سلام الله علیها
را برعزاداران خاندان عصمت وطهارت علیهم السلام
تسلیت و تعزیت عر ض می کنیم
سلام دوستان
پیشاپیش عید ولایت برشما مبارک!
خیلی وقت بود ازش خبرنداشتم،یهو رفتم توفکرش که گوشیم زنگ خورد،خودش بود!خیلی خوشحال شدم!اما فقط میس کال بود.گفتم حتما میتونه صحبت کنه،دل به دل هم لوله کشیه!!زیاد شارژنداشتم اما باهاش تماس گرفتم،گفتم برایه سلام احوالپرسی وصله رحم دوستانه معلم وشاگردی شارژدارم،هرچی حرف می زدیم می دیدم که ای بابا من اندازه 500تومان شارژداشتم ولی تموم نمیشد.
45 دقیقه!،مونده بودم تو کف شارژ!با خودم گفتم چون نیتم خیربوده لابد خدا ترحم فرمودند براین عبد ذلیل!!!
کم کم شد یک ساعت!اندازه این چند ماهی که خبرنداشتیم ازهم حرف زدیم اما همچنان شارژداشتم.خداحافظی که کردم دیدم یه پیام برام اومد ازهمراه اول:مژده:مشترک گرامی به مناسبت عید غدیرخم 2ساعت مکالمه رایگان به مشترکین همراه اول هدیه داده میشود.گفتم:به به!آخ جووون!اون یک ساعتش رو به کی زنگ بزنم...!!داشتم توی ذهنم دوستامو الویت بندی میکردم !که یکمرتبه صدای مادرمو شنیدم که گفت:دهکی!!توی خوابم دست ازسراین گوشی برنمی داره!!پاشو پاشو نمازتو بخون واماده شو که دانشگاهت داره دیرمیشه...!
تازه فهمیدم که همش خواب بوده!...اما واقعا اگه دوساعت مکالمه رایگان هدیه می گرفتید الویتهای شما برای تماس کیا بودن؟دلتون می خواست بیشتربا کی حرف بزنید؟..