....مشک به دوش انداخت
به زلال آب رسید، دستی در آب زد تا خشکی لب را پاسخی دهد
ناگاه عکس خویش در آب دید
عکس کودکان تشنه..
عکس رخ یار و تشنگی لب های او..
آب را در آب ریخت و مشک را سیراب کرد..
به طرف خیمه ها رفت
ناگاه حسین (ع) از میان انبوهی جمعیت و لای گردو غبار شنید فریادی را که می گفت:""یا اَخا اَدرک اَخا"
آری سقای تشنه لب در میان جمعیتی بود ،بی دست و نیزه در چشم و از مرکب سقوط کرد
و هیچ کس ندانست پهلوانی که دست ندارد و عمود در چشم دارد آنگاه که با صورت به زمین می افتد چه میکشد....
به زلال آب رسید، دستی در آب زد تا خشکی لب را پاسخی دهد
ناگاه عکس خویش در آب دید
عکس کودکان تشنه..
عکس رخ یار و تشنگی لب های او..
آب را در آب ریخت و مشک را سیراب کرد..
به طرف خیمه ها رفت
ناگاه حسین (ع) از میان انبوهی جمعیت و لای گردو غبار شنید فریادی را که می گفت:""یا اَخا اَدرک اَخا"
آری سقای تشنه لب در میان جمعیتی بود ،بی دست و نیزه در چشم و از مرکب سقوط کرد
و هیچ کس ندانست پهلوانی که دست ندارد و عمود در چشم دارد آنگاه که با صورت به زمین می افتد چه میکشد....
کربلا کعبه ی عشق است و منم در احرام شد در این قبله ی عشاق دوتا تقصیرم
دست من خورد به آبی که دست تو نخورد چـــشم من داد از آن آب روان تصـــویرم
باید این دیـــده و ایــن دســت کنم قربانی تا کــــه تکمیل شود حج من و احـــرامم
السلام علیک یا ابوفاضل
نوشته شده در تاریخ
شنبه 88/10/5 توسط محمد یزدانی