((به نام قلم زن قادر یکتا هنرمند))
سلام به همه همشهریان بزرگوار،
وقتتون به خیر،اوقاتتون خوش
جاداره در همین ابتدااز طرف خودم ونویسندگان دیگه وبلاگ،از محبتهای شمادوستان نهایت تشکروقدردانی
روداشته باشم،که حسابی بالطفتون شرمندمون کردید.
نظربه استقبال شما از لهجهءشیرین زازرونی،اینبار تصمیم گرفتم یه سری کلمات واصطلاحات رایج دوتائی رو
براتون بزارم،که اکثر نسل نوئیها!هم بااون آشناهستند.ومژده بدم که آیتم..."خاطرات"روهم به زودی دروبمون
اگه خدابخواد،ادامه خواهیم داد.
تذکر:سعی شده این کلمات در جملاتی که بیشتر مصطلح است،ودراینگونه مواقع به کار میرود ذکر شود.
اصطلاحات دوتائی رایج:
چشاچاره................(چشاچاره دا وا کن عامو نخوری زیمین.)...................................(کنایه از اینکه حواست رو بیشتر جمع کن)
پکاپلو...................(اون دربه درشده وام دیرو تالا چوم چر پکاپلوش دردمیکونه، تو خونه س)....(چوم چر:نمیدونم چرا)(کنایه ازکلیه وپهلو)
دکاپوز..................(اگه حرف زدی میزنم دکاپوزدا خورد میکنم.)..................................................................(بدون شرح!!!!)
دلابار....................(اونام رفته،تو،خانه فرهنگ کشتی بیگیره زدند تو دلابارش بچه ما!!!)...................................(منظور:شکم)
دکادن....................(وخ بلند شو دکادن این بچه رو بشور با این چیز خوردنش!!).......................................(دهان وحومه!!!)
گلاگردن.................(پ گلا گردندا بستی چیکا؟؟!،خدا بد نده)........................................................................(گردن وحومه)
پراپاچه..................(نیگا کن پدر بیامرز پراپاچشو چیتو گلی کردسا!مث ادم نیمتوند راه بره!!!)..............................(بدون شرح!)
خب شاید بازم باشه،...شما بگید.
اما کلمات مترادف:
چومدونم....................رانیم برم.............................(نمیدونم)
وخ پس بونم...............بر پ مونم..................(برو کنار ببینم)
ادامه دارد......
امیدوارم خوشتون اومده باشه،مارو از نظرات سازندتون بی بهره نگذارین.
سپاسگزایم از لطف شما.
.یاعلی.
الهی هر دم از تو یاد کردم............... کویر خشک دل آبادکردم
اگر دنیای غمها در دلم بود................زنام دلنشینت شاد کردم
بسم الله وبالله
دوستان سلام
من بازم اومدم،اماکمی متفاوت تر از قبل،الان عرض میکنم خدمتتون/
دیشب افطار جایی دعوت داشتیم،جای شماخالی!بین صحبتهایی که ردو بدل میشد،یکدفعه موضوعی توجهم رو به خودش جلب کرد
چیزی که شاید دائم توی تعاملات و ارتباطات روز مره با اون روبروئیم،اماهم ساده ازش میگذریم ،هم توجهی به اون نداریم.
اما حالا هم اگه روده برنشید،!به جرأت میتونم بگم حداقل یه لبخند رو میزنید.خوب بریم سر اصل مطلب:
چیز ی که توجهم رو جلب کرد صحبتهای مادر بزرگ مهربونی بود که لبخند ملیح و نداشتن دندون بامزه گی خاصی به طرز بیانش داده
بود.داشت از ماه رمضونای قدیم میگفت ودر حقیقت خاطره تعریف میکرد.چون شرایط نوشتن برام فراهم نبود،،تا حدی که شنیدم وخاطرم مونده با همون لهجه شیرین! براتون نقل میکنم،و امیدوارم که با کمک دوستان بتونیم قسمت خاطرات رو بااجازه آقای مدیر ،با عنوانی که بعد مطرح میکنیم،توی وبلاگ بگنجونیم.امیدوارم شروع خوبی باشه.
تذکر:اونطور که شنیدم نقل میکنم شاید نیاز به ترجمه هم داشته باشه!!!
«........نه نه اونروزا کا چیز نبود ،افطار کا میشد یه خال نون آ خیالا ،شیر کا دلیمه کرده بودیم با هم انقده
گندوم پوس کنده وخاشخاش میخوردند.
غروب کا میشد وخ میسادیم میرفتیم پا ویرو تا یه ذره او چایده بیاریم.آیه تیکه یخ آم می وردیم آ میهشتیم
لا گونی آ بعدام میهشتیم لا کاوا کا آب نشه.
«بازم دستای زبروخشنش رو به هم مالید، سری تکون داد و گفت:»
یه گای وقتاوام این زن کله غولوم خدا بیامرز گوشتا رو دنار و پینار میکرد آمیداد در خونا. مردومام نه نه همچی
چیزا رو تو چمبره میهشتند آ اووخ گلی دار میکردند کا خراب نشه.
هان،راسی موقه«موقع» بنگ«اذان» کا میشد، حج هاشم خدابیامرز آ خوده این حج نوروز بنگ گو آ حج فت لا مختاری
بونگو میگفتند آ جار میزدند:آبس و تیریاک یعنی دیگه کس چیز نخوره!!!!
آ مچدام کا پنامون نبود،تو یه خونه نماز میخوندند.
خدا بدونه نه نه کا چه محنتا کشیدیم الای نبونین مادر........»»
دوستان گرامی امیدوارم این خاطرهء هر چند کوچیک فتح بابی باشه برای ذکر خاطرات بزرگانمون،حالا با لهجه یا بی لهجه
فرقی نداره،که الحق والانصاف اونا حق بزرگی به گردن ما دارندونباید فراموش بشند.
منتظر نظرات گرم وصمیمانه وخاطرات شیرین شما هستیم.
لبتون خندون ودلتون شاد.
یاعلی/
سلام به تمام همشهریان و هم ولایتی های عزیز
از محبت های شما بی اندازه تشکر و قدردانی کرده و دست تک تک خوانندگان وبلاگ رو میبوسم
چند وقت پیش یه شعری یکی از دوستان ارسال کرده بود و من به صورت مسابقه ای درش آوردم که هر کی ادامه این شعر رو نوشت جایزه بهش میدم
چندتا از دوستای خوش ذوقمون شعرایی گفته بودن که از همشون تشکر میکنم.اما یکی از دوستان عزیزمون چند بیتی نوشتن که میزارم براتون.
سلام ای شهروند زازرونی تو که از مردم نصف جهونی
الای بینم تو دا همواره شادون نباشد لحظه ای چشم تو گریون
سلام ای بانوی خوب و هنرمند که می بافی تو قالی رنگ و وارنگ
سلام ای مهربون مرد کشاورز که باشد کار تو افزون و هم سخت
سلام ای زازرون ای مظلومِ پر درد ندارندت تو را اهلت چنان قدر
سلامم بر تو و هم مردمانت بر آن وبلاگ خوب و بی مثالت
تو را من دوست دارم زادگاهم زمینت را ،صفایت را و پاکی هوایت(البته اینجاش یه کمی مشکل داره و من به خاطر اینکه خیانت در امانت نکرده باشم جاش رو عوض نکردم)
این دوستمون رو حتما به فیض جایزه نائل خواهیم کرد،در صورت شناسایی(.........)
دوستان دیگه هم زحمت کشیده بودن که شعرشون رو براتون میزارم
سلام ای مهربون مرد کشاورز تنی زحمت کش و دل پر ز اندرز
سلام ای نازنین فرزند این شهر که داری علم و دانش هم شدی فخر
سلام ای زازرون مسئول آی تی که کردی زارزرون را همچو سایتی
دوست عزیزمون حسین عظیمی هم زحمت کشیده بودن:
سلام ای مهربون مرد کشاورز// جلال آباد دارد با شما مرز
خدا یا متحد گردان تو آنان// زمین و دشتشان آباد گردان
دوستی هم زحمت کشیدن و یک شعر با موضوع توهین نوشته بودن که ازشون تشکر میکنیم
سلام ای مهربان مرد کشاورز // که با بیل خود میبری هر روز یک مرز
تقدیم به زازرون و اهالی باصفای اون
سلام. چند وقت پیش باز به یه وبلاگ جدید برخورد کردم که درباره زازران بود
هم خوشحال شدم هم ناراحت
خوشحال از اینکه کاربرای اینترنتیمون زیادمیشن و سطح اطلاعاتشون در این موارد بالامیره، ناراحت از اینکه یکی دیگه اومده دو روز کار کنه وبره. تازه کاشکی کار میکرده ور میداره مطالب درمورد زازرون میزاره که هرکی از بیرون میبینه میگه اینجا دیگه کجاس؟
میتونید خودتون برید سر بزنید.(البته اشتباه نشه که خلاقیتشون قابل تحسینه اما....)
Zazeran Network News
شبکه خبری زازران
تو این وبلاگ میشه اخبار رو نوشت اما نویسنده محترم این وبلاگ داره کارای تخریبی انجام میده.
از نویسنده این وبلاگ اگه این مطالب رو خوند خواهش میکنم در مورد مطالبی که میزاره کمال دقت رو داشته باشه.
سلام به همه ی دوستای خوبم
یه شعری براتوم میزارم حتما با لهجه زازرونی که آقای یزدانی زحمت آموزشش رو هم کشیده بودن بخونید...
کوچه ی آشتی
نیمی شِد* یه پنجره تو کوچه آشتی واکونی*
اِز لبی بومی* خوندون اِسمی منا صدا کونی
سردا می ندازی پاین دلم براد یِخته* میشِد
نیمی شد زیر چشییم شُدس یه باربه من نیگا* کونی
مِثی کفتر پِریدی از سری دوشی دیوارا
پس همینجوری می خواسی منا تو تار* کونی
منی که همش براد این در و اون در می زدم
می باد این جوری دساما تو حنا کونی
من بایس* میونی مادیا* شبا جون بکنم
تو می باد* تو حوضی نقره ای سحر شنا کونی
من بایس هر جا می ری عصایی دسی* تو باشم
تو می باد میونی را دسی منا عصا کونی
راس می گوی دوسدا* بشناس نیمی خواد اشک بی ریزی
نیمی خواد نصفی شبی مردوما زابرا* کونی
محلد نیمی زارم بلکی خودد از رو بری
شایدم یه پنجره تو کوچه آشتی واکونی
-----------------------------------------
پابرگه ی:
نیمی شِد=نمی شود واکونی=واکردن=باز کردن بوم=پشت بام
نیگا=نگاه تارکردن=اصطلاحی در بین کبوتربازان=گم شدن کبوتر
بایس=بایست=می باید مادیا=مادی ها=کانال آب می باد=می بایست
دسی=دست دوسدا=دوست هایت زابرا کردن=رنجاندن، عصبانی کردن