سالهای نه چندان دورگذشته !!یادمه دخترخانوما اونم تا حدوددبستان کم وبیش سواردوچرخه میشدن وبعدش دیگه زشت میدونستند که اونادوچرخه سواری کنن،بعضی ازخانوما هم وقتی به دامن دشت وصحرا وباغ میرفتن و سوارموتورداداش ،پدر ،یانامزدشون میشدن وموتورسواری یاد میگرفتند!!تااینکه سالهای اخیردیگه پیشرفت کردن وهمه اتومبیل سوارشدندوخلاصه همه کاراباخانوماشده،ازبردن وآوردن بچه ها به مدرسه وخرید خونه و......،آقایون هم که یادنبال دربه دری که اقساط وامهای اتومبیل خانم روبدن،یااقساط خونه یااگه هم خیلی دیگه وضعشون توپ باشه که دنبال یه خانوم خانومای دیگه که هم موفقیتی که به واسطه زن اولشون کسب کردن روبازن دومشون جشن بگیرن!!!!وهم اینکه خیلی دیگه کلاس بالا وشرعی قضیه رو ختمش کنند،میخاند جمعیت شیعه روزیاد کنند!!!!! ادامه مطلب...نوشته شده در تاریخ
سه شنبه 89/2/28 توسط صاحبدل گل، بر من و جوانی من گریه میکند از بس که هست غم به دلم، جای آه نیست از پا فتاده پا و ز کار اوفتاده دست گلهای من هنوز شکوفا نگشتهاند در هر قدم نشینم و خیزم میان راه گردون، که خود کمان شده با چشم ابرها این آبشار نیست که ریزد که چشم کوه
فردا مدینه نشنود آوای گریهام بر مرگ ناگهانی من گریه میکند (علی انسانی) نوشته شده در تاریخ
دوشنبه 89/2/27 توسط محمد یزدانی والا چی بگم از دست این مردم!!! خلاصه الکی الکی رفتندوندمون و الکی الکی هم برگردوندمون... بالاخره به قول شاعر: لعنت بر همونا.... تا قالب رو برگردونم ،علی الحساب در جریان باشین که بر میگردیم،کسی ناامید نشه ها!! برمیگردیم.... نوشته شده در تاریخ
یکشنبه 89/2/26 توسط محمد یزدانی درود بر تو که اولین نفس را در دستان تو کشیدم.. درود بر تو که اولین نگاه را به من هدیه دادی.. درود بر تو که اولین شنونده ی فریاد من بودی.. درود بر تو که اولین اشک چشمان من را تو دیدی.. درود بر تو که اولین عشق را در آغوش تو هدیه گرفتم.. ای زندگی بخش فراموش شده...خواستم یادی کنم از اولین مامای رسمی زازران.. پیرزنی که 94 سال به روایت شناسنامه اش از خدا عمر گرفت متولد 1280 هجری شمسی، زازران ، سال وفات او 1374 هجری شمسی زازران.. دارای مدرک رسمی مامایی بود.. متولدین قبل از دهه شصت همه گی او را میشناسند،زنی که عمرش را در راه خدمت به این مردم سپری کرد.. کمتر کسی نام حاج رُقی(حاجیه خانم رقیه لطیفی) را نشنیده، همه او را با نام رقیه رحیم(نام پدری) میشناسند.. او که با دستان بشری اش وسیله ای بود برای انجام کارهای خدایی ... چه بسا کودکانی که به دست او متولد شدند و هرگز ندانند که چه کسی آنها را به دنیا آورده .. و چه بسیارند آنها که هنوز با شنیدن نام او یادی از او میکنند .. او سالهاست در کنار پسر مرحومش محمد علی در میانه قبرستان آرمیده و هر از گاهی مگر دختران یا پسرش سری به او بزنند، آری! او به فراموشی سپرده شده... واین خصلت این دنیاست که ما همه را به فراموشی میسپاریم و به فراموشی سپرده میشویم و تنها یادی از ما میماند زهی سعادت آنان که نامی نیک از خویش بر جای بگذارند تا در نبودشان و در زمان کوتاهی دستشان از دنیا توشه ی راهی دریافت کنند به سبب کارهای خیرشان... پ.ن: اولین مامای رسمی زازرون مادربزرگ(ننه جون)بنده هستند.. برای شادی روح ایشون اگه دلتون خواست یه فاتحه ،اگه نه یه صلوات بفرستید.. نوشته شده در تاریخ
چهارشنبه 89/2/15 توسط محمد یزدانی اَلسَّلامُ عَلَیکِ یابِنتَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکِ یا بنت نبی الله ، اَلسَّلامُ عَلَیکِ یابِنتَ حَبیبِ اللهِ ، السَّلامُ عَلَیکِ یابِنتَ خَلیلِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکِ یابِنتَ صَفىِّ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکِ یابِنتَ أَمینِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکِ یابِنتَ خَیرِ خَلقِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکِ یابِنتَ أَفضَلِ أَنبِیاءِ اللهِ وَرُسُلِهِ وَمَلائِکَتِهِ اَلسَّلامُ عَلَیکِ یابِنتَ خَیرِ البَرِیَّةِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکِ یاسَیِّدَةِ نِساءِ العالَمینَ مِنَ الاَوَّلینَ وَالاخِرینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکِ یازَوجَةَ وَلىّ اللهِ وَخَیرِ الخَلقِ بَعدَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکِ یاأُمَّ الحَسَنِ وَالحُسَینِ سَیِّدَی شَبابِ أَهلِ الجَنَّةِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکِ أَیَّتُها الصِّدّیقَةُ الشَّهَیدَةُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکِ أَیَّتُهاالرَّضِیَّةُ المَرضِیَّةُ *** فاطمیه قصه گوی رنجهاست بهترین تفسیرسوزمرتضاست سلام تسلیت باد ایام حزن واندوه فاطمیه... نوشته شده در تاریخ
سه شنبه 89/2/7 توسط صاحبدل |
زازران