حوصلم سررفت نوشت:!
یااینکه به قول بعضیا:تقلب نوشت!!(حالاهرچی!)
سلام،
سلام،
این خانه که صدباردرآن متن نوشتیم!
گرخوب واگربد همه بهرتو نوشتیم!
ازمذهب وازحکمت وهم پند بگفتیم!
گاهی زدل ودرد وگهی اشک وزلبخند نوشتیم!
گرخوب واگربد همه بهرتو نوشتیم!
ازمذهب وازحکمت وهم پند بگفتیم!
گاهی زدل ودرد وگهی اشک وزلبخند نوشتیم!
پیش نوشت:
اصل نوشت:
بارالهامیدونم که وجودموتاریکی گناهان پرکرده،اما درپیشگاه تو نشسته ام
توئی که بیکرانه ی نوری،قلبموبه نورخودت روشنائی بخش!
تادرماه صیامت درحریم نیایشت دل ازغیربرگیرموازدریای معرفتت بنوشم،
ودرلیالی قدرت مشمول مغفرت بیدریغت بشم!
آمین
دل نوشت:
کم کم داره بوی ماه رمضون به مشام میرسه،ماه قشنگ خدا!
بارالهامیدونم که وجودموتاریکی گناهان پرکرده،اما درپیشگاه تو نشسته ام
توئی که بیکرانه ی نوری،قلبموبه نورخودت روشنائی بخش!
تادرماه صیامت درحریم نیایشت دل ازغیربرگیرموازدریای معرفتت بنوشم،
ودرلیالی قدرت مشمول مغفرت بیدریغت بشم!
آمین
دل نوشت:
خدایا یادمون بده یادمون باشه یادت باشیم
آخرنوشت:سفره ی خدا همیشه پهنه مبادا گرسنه بمونید!
یاعلی
نوشته شده در تاریخ
جمعه 89/5/15 توسط صاحبدل
سلام
دوستان توی مهمونیهاودورهم جمع شدنای خونوادگی ودوستانه اون چیزی که خیلی تکرارمیشه
واغلب ازش غافلیم،اگه گفتید چیه؟!
بله!تعارف(تارف)تیکه پاره کردنه،که.....!
به این قصه توجه کنید:
روزی روزگاری پیرزن فقیری توی زبالهها دنبال چیزی برای خوردن میگشت که چشمش به یک چراغ قدیمی افتاد.آن را برداشت و رویش دست کشید. میخواست ببیند اگر ارزش داشته باشد، آن را ببرد و بفروشد.
در همین موقع، دود سفیدی از چراغ بیرون آمد.پیرزن چراغ را پرت کرد؛ با ترس و تعجب عقبعقب رفت و دید که چند قدم آن طرفتر، یک غول بزرگ ظاهر شد.غول فوری تعظیم کرد و گفت: «نترس پیرزن! من غول مهربان چراغ جادو هستم."
مگر قصههای جورواجوری را که برایم ساختهاند، نشنیدهای؟
حالا یک آرزو کن تا آن را در یک چشم به هم زدن برایت برآورده کنم.امّا یادت باشد که فقط یک آرزو!"پیرزن که به خاطر این خوشاقبالی توی پوستش نمیگنجید،از جا پرید و با خوشحالی گفت: "الهی فدات بشم مادر"!
امّا هنوز جمله ی بعدی را نگفته بود که فدای غول شد و نتوانست آرزویش را به زبان بیاورد.... و مرگ او درس عبرتی شد برای آنها که زیادی تعارف میکنند!
خوب حالابه نظرشما گذشته ازطنزبودن این قضیه تعارف کردن روتاچه حدی درست میدونید؟
اصلا درست هست؟
دوستان توی مهمونیهاودورهم جمع شدنای خونوادگی ودوستانه اون چیزی که خیلی تکرارمیشه
واغلب ازش غافلیم،اگه گفتید چیه؟!
بله!تعارف(تارف)تیکه پاره کردنه،که.....!
به این قصه توجه کنید:
روزی روزگاری پیرزن فقیری توی زبالهها دنبال چیزی برای خوردن میگشت که چشمش به یک چراغ قدیمی افتاد.آن را برداشت و رویش دست کشید. میخواست ببیند اگر ارزش داشته باشد، آن را ببرد و بفروشد.
در همین موقع، دود سفیدی از چراغ بیرون آمد.پیرزن چراغ را پرت کرد؛ با ترس و تعجب عقبعقب رفت و دید که چند قدم آن طرفتر، یک غول بزرگ ظاهر شد.غول فوری تعظیم کرد و گفت: «نترس پیرزن! من غول مهربان چراغ جادو هستم."
مگر قصههای جورواجوری را که برایم ساختهاند، نشنیدهای؟
حالا یک آرزو کن تا آن را در یک چشم به هم زدن برایت برآورده کنم.امّا یادت باشد که فقط یک آرزو!"پیرزن که به خاطر این خوشاقبالی توی پوستش نمیگنجید،از جا پرید و با خوشحالی گفت: "الهی فدات بشم مادر"!
امّا هنوز جمله ی بعدی را نگفته بود که فدای غول شد و نتوانست آرزویش را به زبان بیاورد.... و مرگ او درس عبرتی شد برای آنها که زیادی تعارف میکنند!
خوب حالابه نظرشما گذشته ازطنزبودن این قضیه تعارف کردن روتاچه حدی درست میدونید؟
اصلا درست هست؟
نوشته شده در تاریخ
جمعه 89/5/8 توسط صاحبدل
مژده ی آمدنت قیمت جان می ارزد
تاری ازموی تو آقا به جهان می ارزد
دوست دار ی به اقاروزمیلادش هدیه بدی؟!
،دوری وترک هرگناهی یه شاخه گله اونوبا عشق واحساس تقدیم آقا کن تازود بیاد...
ادامه مطلب...
نوشته شده در تاریخ
یکشنبه 89/5/3 توسط صاحبدل
این یوسف لیلاست که یوسف شده ماتش
پیوسته فرستاده ز کنعان صلواتش
هم محو کمال آمده هم محو صفاتش
آثار محمد(ص) متجلی است ز ذاتش.
ادامه مطلب...
نوشته شده در تاریخ
چهارشنبه 89/4/30 توسط صاحبدل
سلام
امروز که یه سری به وبلاگ زدم،با شنیدن آهنگه وب یاد ماه رمضون افتادم و اولین آپم.تازه کامپیوتر گرفته بودیم اما چند ماهی بود که با اینترنت آشنا
شده بودم وچند مرتبه ای هم به وبلاگهای زازرون سرزده بودم!(البته هربارفقط درحد چند دقیقه ای!)خیلی دلم
میخواست، من هم میتونستم وبلاگ بزنم!یا حتی نویسنده بشم.همش فکرمیکردم
کارسختیه!(خوب ازلحاظ انتخاب مطلب که جذاب وبه روز و مفید باشه ،اره سخته
اما....)بگذریم.باخیلی ازاصطلاحات آشنا نبودم.هردفعه ازیکی ازبچه ها
میپرسیدم بعضیهاش رو ،اما حالا با خودم میگم:اون روزچقدربراجواب دادن بهم
میخندیدن!!
افطارمیوفتم.ربنای استادشجریان رو خیلی دوست دارم وشاید این موسیقی هم به نوعی برام
تداعی کننده ی لحظات معنوی وقشنگ ماه رمضون باشه!...(به طورقطع همه ی ما تجربه داشتیم که گاهی شنیدن یا دیدن برخی چیزایادآورلحظات تلخ وشیرین زندگی مامیشن...
(ازاینکه وقت باارزشتون
روگرفتم عذرمیخام.این یه پیام بازرگانی بود برا پست بعدی آقای مدیر!
*پ.ن
مقصر من نبودم،مقصر آهنگ وبلاگ بودکه منووادارکرد به نوشتن این مطلب!
*خداوکیلی کسی برداشت سیاسی نکنه....
وامایادآورنوشت!!!
..... ماه رمضون ماه دوست داشتنی و عزیزیه،کاش میومد اما هیچوقت نمی رفت،نیومده غصه دار رفتنشیم.
امروز که یه سری به وبلاگ زدم،با شنیدن آهنگه وب یاد ماه رمضون افتادم و اولین آپم.تازه کامپیوتر گرفته بودیم اما چند ماهی بود که با اینترنت آشنا
شده بودم وچند مرتبه ای هم به وبلاگهای زازرون سرزده بودم!(البته هربارفقط درحد چند دقیقه ای!)خیلی دلم
میخواست، من هم میتونستم وبلاگ بزنم!یا حتی نویسنده بشم.همش فکرمیکردم
کارسختیه!(خوب ازلحاظ انتخاب مطلب که جذاب وبه روز و مفید باشه ،اره سخته
اما....)بگذریم.باخیلی ازاصطلاحات آشنا نبودم.هردفعه ازیکی ازبچه ها
میپرسیدم بعضیهاش رو ،اما حالا با خودم میگم:اون روزچقدربراجواب دادن بهم
میخندیدن!!
..............خلاصه ماهم باواسطه شدیم نویسنده!یادمه اولین پستی که آپ
کردم،وقتی وبلاگ رودیدم ومطلبی که گذاشته بودم، نمیدونستم بخندم یا گریه
کنم!خیلی خوشحال بودم ، خصوصا اینکه اولیش درمورد ماه رمضون وبا عنوان
(ضیافت نور) بود. (شما یادتونه!؟)(فکرنمیکنم!)بگذریم،ناگفته هائی هست که
شاید بعدهافرصت بشه وبایه سری خاطرات گفتم براتون،شاید هم هیچوقت دیگه پیش
نیادکه عنوان بشن........!
خلاصه مطلب، این آهنگه یادآورلحظات قشنگیه برامن،یاد روزه وسحروکردم،وقتی وبلاگ رودیدم ومطلبی که گذاشته بودم، نمیدونستم بخندم یا گریه
کنم!خیلی خوشحال بودم ، خصوصا اینکه اولیش درمورد ماه رمضون وبا عنوان
(ضیافت نور) بود. (شما یادتونه!؟)(فکرنمیکنم!)بگذریم،ناگفته هائی هست که
شاید بعدهافرصت بشه وبایه سری خاطرات گفتم براتون،شاید هم هیچوقت دیگه پیش
نیادکه عنوان بشن........!
افطارمیوفتم.ربنای استادشجریان رو خیلی دوست دارم وشاید این موسیقی هم به نوعی برام
تداعی کننده ی لحظات معنوی وقشنگ ماه رمضون باشه!...(به طورقطع همه ی ما تجربه داشتیم که گاهی شنیدن یا دیدن برخی چیزایادآورلحظات تلخ وشیرین زندگی مامیشن...
(ازاینکه وقت باارزشتون
روگرفتم عذرمیخام.این یه پیام بازرگانی بود برا پست بعدی آقای مدیر!
*پ.ن
مقصر من نبودم،مقصر آهنگ وبلاگ بودکه منووادارکرد به نوشتن این مطلب!
*خداوکیلی کسی برداشت سیاسی نکنه....
وامایادآورنوشت!!!
..... ماه رمضون ماه دوست داشتنی و عزیزیه،کاش میومد اما هیچوقت نمی رفت،نیومده غصه دار رفتنشیم.
خدایا عیدی آخر این ماه رو فرج آقامون مهدی «عج»قرار بده.آمین
غافل مباش ار عاقلی............دریاب اگر صاحبدلی...............باشد که نتوان یافتن................دیگر چنین ایام را
نوشته شده در تاریخ
یکشنبه 89/4/27 توسط صاحبدل