تفکری که برترازعبادت....
.... یکی از علمای بزرگ نجف اشرف هنگام سحر و وقت نماز شب پسر نوجوانش را که در اطاق آقا خوابیده بود صدا زد و گفت: برخیز و چند رکعت نماز شب بخوان. پسر پاسخ داد: چشم.
آقا مشغول نماز شد و چند رکعت نماز خواند. ولی آقا زاده بر نخاست. مجدداً آقا او را صدا زد که: پسرم، پا شو چند رکعت نماز بخوان. باز پسر گفت: چشم.
آقا مشغول نماز شد ولی دید فرزندش از رختخواب بر نمی خیزد، برای بار سوم او را صدا زد. پسر گفت: حاج آقا، من دارم فکر می کنم، همان فکری که درباره آن در روایت آمده است که: امام صادق علیه السلام می فرماید:
« تفکر ساعة خیر من عباده سنه: یک ساعت تفکر بهتر از یک سال عبادت است. »
آیت الله العظمی بهجت فرمودند: آقا پرخاش کرد و فرمود: ... و خود آیت الله بهجت کلمه را بر زبان جاری نکرد، ولی ما همه فهمیدیم که آن ایشان گفته بود: پدر سوخته، آن فکری از عبادت یک یا شصت سال بهتر است که انسان را به خواندن نماز شب وادارد، نه اینکه انسان وقت نماز شب دراز بکشد و فکر بکند و به این بهانه از خواندن آن شانه خالی کند. »
کودکی ده ساله که دست چپش به دلیل یک حادثه رانندگی از بازو قطع شده بود، برای تعلیم فنون رزمی جودو به یک استاد سپرده شد…
پدر کودک اصرار داشت استاد از فرزندش یک قهرمان جودو بسازد!
استاد پذیرفت و به پدر کودک قول داد که یک سال بعد می تواند فرزندش را در مقام قهرمانی کل باشگاهها ببیند.
در طول شش ماه استاد فقط روی بدن سازی کودک کار کرد و در عرض این شش ماه حتی یک فن جودو را به او تعلیم نداد.
بعد از شش ماه خبر رسید که یک ماه بعد مسابقات محلی در شهر برگزار می شود.
استاد به کودک ده ساله فقط یک فن آموزش داد و تا زمان برگزاری مسابقات فقط روی آن تک فن کار کرد.
سر انجام مسابقات انجام شد و کودک توانست در میان اعجاب همگان ، با آن تک فن همه حریفان خود را شکست دهد!
سه ماه بعد کودک توانست در مسابقات بین باشگاهها نیز با استفاده از همان تک فن برنده شود.
وقتی مسابقات به پایان رسید، در راه بازگشت به منزل، کودک از استاد راز پیروزی اش را پرسید.
استاد گفت: “دلیل پیروزی تو این بود که اولا به همان یک فن به خوبی مسلط بودی. ثانیا تنها امیدت همان یک فن بود و سوم اینکه تنها راه شناخته شده برای مقابله با این فن، گرفتن دست چپ حریف بود، که تو چنین دستی نداشتی!
یاد بگیر که در زندگی، از نقاط ضعف خود به عنوان نقاط قوت استفاده کنی
روزی شاگردی ازاستادش خواست به اودرسی بیاموزد. استادازشاگردش خواست کیسه ای نمک بیاورد ، بعد یه مشت از اون نمک رو داخل لیوان نیمه پری ریخت و از او خواست اون آب رو سر بکشه . شاگرد فقط تونست یه جرعه کوچک از آب داخل لیوان رو بخوره ، اونم بزحمت .
استاد پرسید : " مزه اش چطور بود ؟ "
شاگرد پاسخ داد : " بد جوری شور و تنده ، اصلا نمیشه خوردش "
استاداز شاگردش خواست یه مشت نمک برداره و اونو همراهی کنه . رفتند تا رسیدن کنار دریاچه . استاد از او خواست تا نمکها رو داخل دریاچه بریزه ، بعد یه لیوان آب از دریاچه برداشت و داد دست شاگرد و ازش خواست اونو بنوشه . شاگرد براحتی تمام آب داخل لیوان رو سر کشید .
استاد اینبارهم از او مزه آب داخل لیوان رو پرسید. شاگرد پاسخ داد : " کاملا معمولی بود . "
استاد گفت : " رنجها و سختیهائی که انسان در طول زندگی با آنها روبرو میشه همچون یه مشت نمکه و اما این روح و قدرت پذیرش انسانه که هر چه بزرگتر و وسیعتر بشه ، میتونه بار اون همه رنج و اندوه رو براحتی تحمل کنه ، بنابراین سعی کن یک دریا باشی تا یک لیوان آب .
سلام دوستان
تا چشم به هم زدیم سیزده روز ازسال رفت...
یادتونه قبل ازعید چه هیاهوئی بود
،خونه تکونی،خریدلباس،میوه،شیرینی،آجیل،ملزومات خوش سیما ومنقش وزیبا برای پذیرائی...
تهیه پول نوبرای دادن عیدی....وبالاخره عید اومد...هلهله،شادی،تهیه سورو سات مسافرت ومهمونی ورفت واومدودید وبازدیدو......وباز دوباره زندگی برروی روال عادی خودش...یادتون هست سره سال تحویل چه عهد وپیمان هائی با خدابستیم
وچقدرمیخوایم مرد ومردونه روی عهدمون بمونیم......راستی دیروزکدومه ما موقع رفتن توی طبیعت ودیدن این همه جلوه ی زیبا ،خداروشکرکردیم براداشتن این همه نعمت ومهمترازهمه نعمت صحت وسلامت جسم وروح؟..کدومه ما یادمون بود موقع سبزه گره زدن، ازآقامون مهدی هم یاد کنیم؟!!چند تامون برافرجش دعاکردیم؟!
راستی اگه دیروزمیومد کدومه ما اماده بودیم؟؟؟...
دوستان هنوزدیرنشده بیایم سره عهدمون بمونیم وازامروز کارای خوبمون روشروع کنیم وبه خودمون امتیازبدیم،بیایم هرکاربدی کردیم یه منفی براخودمون بزاریم وخودمونوتنبیه کنیم،بیایم به حساب خودمون برسیم،تا انشاءالله سالی خوب وپربارداشته باشیم...
یاعلی
آنتونی یا تونی رابینز نویسنده و سخنران آمریکایی است. وی 29 فوریه 1960در شمال هالیوود در کالیفرنیا به دنیا آمد.
شهرت عمده او در ایران به خاطر سلسله کتابهایش در مورد موفقیت میباشد، مانند:
* قدرت بی پایان یا توانایی نا محدود .
* به سوی کامیابی .(ویکی پدیا)
1) به مردم بیش از آنچه انتظار دارند بدهید و این کار را با شادمانی انجام دهید .
2)با مرد یا زنی ازدواج کنید که عاشق صحبت کردن با او هستید. برای اینکه وقتی پیرتر می شوید ، مهارتهای مکالمه ای مثل دیگر مهارتها خیلی مهم میشوند .
3)همه ی آنچه را که می شنوید باور نکنید، همه ی آنچه را که دارید خرج نکنید و همانقدر که می خواهید نخوابید .
4) وقتی می گویید "دوستت دارم" منظورتان همین باشد .
5)وقتی می گویید "متاسفم" به چشمان شخص مقابل نگاه کنید .
6)قبل از اینکه ازدواج کنید حداقل شش ماه نامزد باشید .
7)به عشق در اولین نگاه باور داشته باشید .
8)هیچوقت به رؤیاهای کسی نخندید . مردمی که رؤیا ندارند هیچ چیز ندارند .
9) عمیقاً و بااحساس عشق بورزید . ممکن است آسیب ببینید ولی این تنها راهی است که به طور کامل زندگی می کنید .
10)در اختلافات منصفانه بجنگید و از کسی هم نام نبرید .
11)مردم را از طریق خویشاوندانشان داوری نکنید .
12)آرام صحبت کنید ولی سریع فکر کنید .
13)وقتی کسی از شما سوالی می پرسد که نمی خواهید پاسخ دهید ، لبخندی بزنید و بگویید "چرا می خواهی این را بدانی؟"
14)به خاطر داشته باشید که عشق بزرگ و موفقیتهای بزرگ مستلزم ریسک های بزرگ هستند .
15)وقتی کسی عطسه می کند به او بگویید "عافیت باشد "
16)وقتی چیزی را از دست می دهید ، درس گرفتن از آن را از دست ندهید .
17)این سه نکته را به یاد داشته باشید : احترام به خود ، احترام به دیگران و مسئولیت همه کارهایتان را پذیرفتن
18)اجازه ندهید یک اختلاف کوچک به دوستی بزرگتان صدمه بزند .
19)وقتی متوجه می شوید که که اشتباهی مرتکب شده اید ، فوراً برای اصلاح آن اقدام کنید .
20)وقتی تلفن را بر می دارید لبخند بزنید ، کسی که تلفن کرده آن را درصدای شما می شنود .
21)زمانی را برای تنها بودن اختصاص دهید .