سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زازران
سلام به همه ی دوستان و همه ی همشهریان گرام
داشتم توی دنیای تارنمای جهان گستر(اینو فرهنگستان ادب فارسی به جای وب قراردادن) سیر میکردم که یه شعری نظرم رو جلب کرد.
جدا از اینکه زیاد از خوندنش خوشحال نشدم ،اما گفتم شما هم بخونید تا ازش بی بهره نباشید.
و قبل از خوندنش پیشاپیش عید نوروز رو به همه ی شما تبریک عرض میکنم و امیدوارم سالی سراسر خوشی در کنار خانواده هاتون داشته باشید.
شعر اول از سروده های خانم ناهید نوری هستش که آقای نادر جدیدی یه پاسخ دندان شکن! بهش داده (وای به حالش اگه دستم بهش برسه!)
************************************************************
http://images54.fotki.com/v564/photos/5/1572705/8189714/11-vi.jpg
 به نام خدایی که زن آفرید حکیمانه امثال ِ من آفرید
خدایی که اول تو را از لجن و بعداً مرا از لجن آفرید !
برای من انواع گیسو و موی برای تو قدری چمن آفرید !
مرا شکل طاووس کرد و تورا شبیه بز و کرگدن آفرید !
به نام خدایی که اعجاز کرد مرا مثل آهو ختن آفرید
تورا روز اول به همراه من رها در بهشت عدن آفرید
ولی بعداً آمد و از روی لطف مرا بی کس و بی وطن آفرید
خدایی که زیر سبیل شما بلندگو به جای دهن آفرید !
وزیر و وکیل و رئیس ­ ات نمود مرا خانه ­ داری خفن آفرید
برای تو یک عالمه کِیْسِ خوب شراره ، پری ، نسترن آفرید
برای من اما فقط یک نفر براد پیت من را حَسَنْ آفرید !
برایم لباس عروسی کشید و عمری مرا در کفن آفرید
به نام خدایی که سهم تو را مساوی تر از سهم من آفرید

و پاسخ ناجوانمردانه ی! نادر جدیدی
http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/img/daneshnameh_up/c/ce/dscrtMath.jpg
به‌نام خداوند مرد آفرین /  که بر حسن صنعش هزار آفرین
خدایی که از گِل مرا خلق کرد  / چنین عاقل و بالغ و نازنین
خدایی که مردی چو من آفرید  / و شد نام وی احسن‌الخالقین
پس از آفرینش به من هدیه داد / مکانی درون بهشت برین
خدایی که از بس مرا خوب ساخت / ندارم نیازی به لاک، همچنین
رژ و ریمل و خط چشم و کرم / تو زیبایی‌ام را طبیعی ببین
دماغ و فک و گونه‌ام کار اوست / نه کار پزشک و پروتز، همین !
نداده مرا عشوه و مکر و ناز / نداده دم مشک من اشک و فین!
مرا ساده و بی‌ریا آفرید / جدا از حسادت و بی‌خشم و کین
زنی از همین سادگی سود برد / به من گفت از آن سیب قرمز بچین
من ساده چیدم از آن تک‌درخت / و دادم به او سیب چون انگبین
چو وارد نبودم به دوز و کلک / من افتادم از آسمان بر زمین
و البته در این مرا پند بود / که ای مرد پاکیزه و مه‌جبین
تو حرف زنان را از آن گوش گیر / و بیرون بده حرفشان را از این
که زن از همان بدو پیدایش‌ات / نشسته مداوم تو را در کمین !
************************************************************************
در سایه سار لطف لایزال الهی پیروز باشید و مستدام....


نوشته شده در تاریخ دوشنبه 88/12/24 توسط دهاتی

دوستان سلام

بابحث داغ اول شدن توی نظرگذاشتن،

یادیه خاطره ای افتادم که یکی ازدوستان برام تعریف کرده بود.نمیدونم به جاست یانه.!ولی خالی ازلطف نیست،البته همراه بایک درس

اغلب وبلاگها رو میگشتم...اما این بی مزه بازیا !!!بیشترتوی وبهای زازرون بود(آخ جون اول شدم و..........)!

ماهم یکی ازدوستای دانشگاهیمونوکه خیلی هم باهاش رودرواسی داشتیم که جدیدا وب زده بود خواستیم سورپرایز کنیم!!!

وقتی وارد وبش شدم دیدم اولین نظرمیشم....

باذوق وشوق یه متن خوشکل نوشتیم وارسال کردیم که بالاش نوشتیم ...اوووووووووووووووووووووووووووووووول شدم....!!!

اما دیدم نظرم خصوصی شد تا به تائیدمدیربرسه....وااااای

تافردای اون روز صد دفعه سرزدم وهیچ نظری نبود تااینکه بعدازظهرش

چشمتون روز بد نبینه،نظراولی که نبودیم هیچ!کامنتمون ،کامنت هفتم  بود...!!

دیگه فکرشوبکنید که ...!!!

خیلی خجالت کشیده بودم،شرمنده

امایه درس بزرگ گرفتم:ماآدما یه  کارخوب که میکنیم......

فکرمیکنیم دیگه نمره قبولی روگرفتیم.گاهی وقتا درمقایسه بابقیه یافلان فرد نوعی حس میکنیم اول شدیم.اما همش مثه همون پیامهائیه که باید به تائید برسه.،!!یهومیبینیم اول که نشدیم هیچ حتی اونائی که باورمون نمیشده گوی سبقت رو ازماربودند.

پس بیاین زود درمقام قضاوت برنیایم.،که قاضی اصلی خداست وخدانکنه بخواد باعدالتش به حساب مابرسه...

راستی نظر شما چیه ؟شما چه نتیجه ای میگیرید ؟منتظرم...

ومنتظربرداشت ما بعد ازنظرات صمیمانه ودوستانه خودتون باشید

یاعلی



نوشته شده در تاریخ دوشنبه 88/12/24 توسط صاحبدل

انشای من در مورد بهار

به نام خداوندی که الان مدت هاست اون بالا نشسته است و منتظر است تا هر کس به موفقیتی رسید او را با مخ به زمین بکوبد! قلم بر دست گرفته و بنا به دستور خانم معلم انشایی می نویسم در باره "بهار"

به نظر من بهار ماه خوبیست این را من نمی گویم بلکه پدرم بعد از دیدن دختر دم بخت همسایه مان گفت و من فکر می کنم منظور از اینکه بهار ماه خوبیست یعنی اینکه او آدم خوش اخلاقی است! البته پدرم بعضی وقت ها نظرش را عوض می کند و می گوید "خوش به حال آن کسی بتواند چند ساعت با بهار عاشقانه خلوت کند" و من فکر می کنم منظور او این می باشد که بهار خانم از شلوغی خوشش نمی آید ولی به نظر من او اشتباه می کند چون خود بهار به من گفته است دلش برای یک عروسی هفتصد نفره تنگ شده است چون اگرچه بهار بسیار با کلاس و شلوار برمودایی است ولی من میدانم که آنها دو سال است با فروختن گاو و گوسفندانشان به شهر آمده اند و هنوز دل بهار برای صفدر و عروسی های داخل روستایشان تنگ می شود. البته صفدر اسم گوساله بهار در ده بود! بهار همچنین نام یک فصل می باشد. به گفته تلویزیون در بهار همه چیز تازه می شود و من فکر کنم منظور از تازه شدن این می باشد که قیمت همه چیز دو برابر می شود! در فصل بهار بنزین هم تازه می شود و خودش باعث تازه شدن بسیاری از چیز های دیگر می شود. تازه شدن بنزین حتی آدامس های مغازه های آقا حسین(بقال محله ما) را هم تازه می کند!!! تنها چیزی که در فصل بهار تازه نمی شود حقوق پدرم می باشد! تلویزیون می گوید هوا در فصل بهار خوب می شود ولی احتمالاً مجری های تلویزیون ما یک جای دیگر هستند چون در اینجا ابتدای بهار هوا بارانی و بعدش بسیار گرم می باشد!

ما به 13 روز اول این فصل می گوییم عید نوروز و به بقیه روز های آن چیزی نمی گوییم. عید نوروز خیلی چیز خوبی می باشد . چون ما در این روز ها به میهمانی می رویم و آجیل می خوریم و از بزرگتر ها عیدی می گیریم و آن را به بابامان می دهیم که برایمان پس انداز کند! در عید نوروز تلویزیون برنامه های بسیار متنوعی دارد. امسال عید نوروز ما با فرزاد حسنی آغاز شد و او کار توپ و تانکی را که تا پارسال با شلیک شدن، آغاز سال نو را به ما اعلام می کردند انجام داد! پدرم از فرزاد جان خوشش نمی آید و نمی گذارد مامان و خواهرم برنامه های او را نگاه کنند چون می گوید بدآموزی دارد. ولی من فکر میکنم او دروغ میگوید و حتی خیلی هم فرزاد را دوست دارد . چون یک روز که تلویزیون داشت برنامه کیف دستی را با مجری گری فری جون پخش می کرد پدرم که حواسش به من نبود آب از لب و لوچه اش آویزون شده بود و حتی از جلوی تلویزیون یک بوس هم برای فرزاد فرستاد و در آخر هم گفت ...!امسال تلویزیون در عید حسابی کولاک کرد و خیلی برنامه های متنوعی داشت ما در این روز ها فیلم نارنیا را برای بیستمین بار دیدیم و فیلم های چینی و جنگ و جهانی دوم هم که حسابی به ما حال دادند! فکر کنم مسئولان تلویزیون هم فهمیده اند که مادر بزرگ من "آلمایزر" دارد و این فیلم ها را نشان می دهند تا برایش یادآوری شود! ضمناً در تلویزیون امسال یک آقای که کارخانه فرش داشت عاشق یک زن ترشی فروش شد تا ما بدانیم همه چیز در این مملکت از روی به هم خوردن در و تخته و ذهن خلاق آقای نویسنده می چرخد! به نظر من عید نوروز نقش بسیار بزرگی در کم کردن جمعیت کشورمان دارد و به نظر من اگر ما عید نوروز نداشتیم الان جمعیت کشور ما از همه جا بیشتر بود ... زیرا در این عید خیلی از مردم در تصادف می میرند و پدرم می گویند ما در زمینه تصادفات جاده ای تمام رکورد های جهانی و المپیک را پشت سر گذاشته ایم و کسی به ما نمی رسد! پدرم می گوید چون در قبال جان ما احساس مسئولیت می کند ما را به مسافرت نمی برد برای همین همه روز های عید نوروز را تا بعد از ظهر در خانه می خوابد تا ما جانمان در مسافرت به خطر نیفتد! روز سیزدهم فصل بهار خیلی روز خوبی می باشد چون ما در این روز به پارک نزدیک خانه مان می رویم و انجا آشغال می ریزیم و درختان را زخمی می کنیم و برگ های آن را می سوزانیم به همین دلیل به این روز روز طبیعت می گویند! البته چند سال است به دلیل استقبال بیش از حد مردم از طبیعت ما هر سال تصمیم میگیریم به پارک نرویم و در پشت بام خانه مان سیزده را به در کنیم. در این روز(13 به در) خواهرم برای هشتمین سال پیاپی سبزی گره میزند و آمدن خواستگار را از خداوند منان التماس می کند!!! البته من می دانم چون خواهرم می خواهد به درسش ادامه دهد و باقی مانده درسش در کلاس های سواد آموزی را یاد بگیرد شو هر نمی کند. چون حسن شپش که یکی از دلاکان ماهر حمام نیاگارا که به او مهندس هم می گویند (حسن آقا دارای مدرک مهندسی مشت و مال می باشد) و یک چشمش کور و یکی از سوراخ های دماغش هم بسته می باشد از خواستگاران پر و پا قرص خواهرم می باشد! پدرم می گوید خوبی حسن آقا این است که دیگر نیازی به جراحی دماغ ندارد و همین جوری هم دماغش کوچک است! بعد از عید نوروز سایر روز های بهار آغاز می شوند. باقی مانده روز های فصل بهار که حدود 75 روز می باشد که هیچ تفاوتی با روز های دیگر ندارد ... و مردم در این روز ها کماکان سر همدیگر کلاه می گذارند و دزدی می کنند ... جز اینکه باز هم همه چیز هنوز تازه تر و تازه تر می شود!!!

دوستان سلام.متن فوق ارسالی ازطرف یکی ازدوستان بود ،باتشکرازایشون وکلیه همراهان ومخاطبان.



نوشته شده در تاریخ شنبه 88/12/22 توسط صاحبدل

در زمان تدریس در دانشگاه پرینستون دکتر حسابی تصمیم می گیرند سفره ی هفت سینی برای انیشتین و جمعی از بزرگترین دانشمندان دنیا از جمله "بور"، "فرمی"، "شوریندگر" و "دیراگ" و دیگر استادان دانشگاه بچینند و ایشان را برای سال نو دعوت کنند. آقای دکتر خودشان کارتهای دعوت را طراحی می کنند و حاشیه ی آن را با گل های نیلوفر که زیر ستون های تخت جمشید هست تزئین می کنند و منشا و مفهوم این گلها را هم توضیح می دهند. چون می دانستند وقتی ریشه مشخص شود برای طرف مقابل دلدادگی ایجاد می کند. دکتر می گفت: " برای همه کارت دعوت فرستادم و چون می دانستم انیشتین بدون ویالونش جایی نمی رود تاکید کردم که سازش را هم با خود بیاورد. همه سر وقت آمدند اما انیشتین20دقیقه دیرتر آمد و گفت چون خواهرم را خیلی دوست دارم خواستم او هم جشن سال نو ایرانیان را ببیند. من فورا یک شمع به شمع های روشن اضافه کردم و برای انیشتین توضیح دادم که ما در آغاز سال نو به تعداد اعضای خانواده شمع روشن می کنیم و این شمع را هم برای خواهر شما اضافه کردم. به هر حال بعد از یک سری صحبت های عمومی انیشتین از من خواست که با دمیدن و خاموش کردن شمع ها جشن را شروع کنم. من در پاسخ او گفتم : ایرانی ها در طول تمدن 10هزار ساله شان حرمت نور و روشنایی را نگه داشته اند و از آن پاسداری کرده اند. برای ما ایرانی ها شمع نماد زندگیست و ما معتقدیم که زندگی در دست خداست و تنها او می تواند این شعله را خاموش کند یا روشن نگه دارد...

 

آقای دکتر می خواست اتصال به این تمدن را حفظ کند و می گفت بعدها انیشتین به من گفت: " وقتی برمی گشتیم به خواهرم گفتم حالا می فهمم معنی یک تمدن 10هزارساله چیست. ما برای کریسمس به جنگل می رویم درخت قطع می کنیم و بعد با گلهای مصنوعی آن را زینت می دهیم اما وقتی از جشن سال نو ایرانی ها برمی گردیم همه درختها سبزند و در کنار خیابان گل و سبزه روییده است."

 

بالاخره آقای دکتر جشن نوروز را با خواندن دعای تحویل سال آغاز می کنند و بعد این دعا را تحلیل و تفسیر می کنند. به گفته ی ایشان همه در آن جلسه از معانی این دعا و معانی ارزشمندی که در تعالیم مذهبی ماست شگفت زده شده بودند. همه از این آوا متعجب می شوند و از آقای دکتر توضیح می خواهند. ایشان می گویند موسیقی ایرانی یک فلسفه، یک طرز تفکر و بیان امید و آرزوست. انیشتین از آقای دکتر می خواهند که قطعه ی دیگری بنوازند. پس از پایان این قطعه که عمدأ بلندتر انتخاب شده بود انیشتین که چشمهایش را بسته بود چشم هایش را باز کرد و گفت" دقیقا من هم همین را برداشت کردم و بعد بلند شد تا سفره هفت سین را ببیند.

 

آقای دکتر تمام وسایل آزمایشگاه فیزیک را که نام آنها با "س" شروع می شد توی سفره چیده بود و یک تکه چمن هم از باغبان دانشگاه پرینستون گرفته بود. بعد توضیح می دهد که این در واقع هفت چین یعنی ? انتخاب بوده است. تنها سبزه با "س" شروع می شود به نشانه ی رویش. ماهی با "م" به نشانه ی جنبش، آینه با "آ" به نشانه ی یکرنگی، شمع با "ش" به نشانه ی فروغ زندگی و ... همه متعجب می شوند و انیشتین می گوید آداب و سنن شما چه چیزهایی را از دوستی، احترام و حقوق بشر و حفظ محیط زیست به شما یاد می دهد. آن هم در زمانی که دنیا هنوز این حرفها را نمی زد و نخبگانی مثل انیشتین، بور، فرمی و دیراک این مفاهیم عمیق را درک می کردند. بعد یک کاسه آب روی میز گذاشته بودند و یک نارنج داخل آب قرار داده بودند. آقای دکتر برای مهمانان توضیح می دهند که این کاسه 10هزارسال قدمت دارد. آب نشانه ی فضاست و نارنج نشانه ی کره ی زمین است و این بیانگر تعلیق کره زمین در فضاست. انیشتین رنگش می پرد عقب عقب می رود و روی صندلی می افتد و حالش بد می شود. از او می پرسند که چه اتفاقی افتاده؟ می گوید : "ما در مملکت خودمان 200سال پیش دانشمندی داشتیم که وقتی این حرف را زد کلیسا او را به مرگ محکوم کرد اما شما از ??هزار سال پیش این مطلب را به زیبایی به فرزندانتان آموزش می دهید. علم شما کجا و علم ما کجا؟!"

 

دکتر حسابی و انیشتین

خیلی جالب است که آدم به بهانه ی نوروز، فرهنگ و اعتبار ملی خودش را به جهانیان معرفی کند.



نوشته شده در تاریخ جمعه 88/12/21 توسط محمد یزدانی

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://www.roozgozar.com

ازگلی واشده دردورترین بوته ی خاک

به تو ای دوست سلام به تو ای دوست درود...

سپاسگزارم لطف وعنایت شما دوستان راوبه دوستی و همراهی شما بزرگواران می بالم و دلگرم برادامه راه میمانم...

ادامه مطلب...

نوشته شده در تاریخ سه شنبه 88/12/18 توسط صاحبدل
<   <<   21   22   23   24   25   >>   >
قالب وبلاگ