مطلبی که میخونید،ارسالی از طرف نی نی خوب وبلاگ هست،
که ضمن تشکر از ایشون،خواهش میکنم دقیق مطالعه نمائید باشد که متنبه وآگاه شویم...
جرا بعضی مواقع....
از سوسک میترسیم اما از له کردن شخصیت دیگران مثل سوسک نمیترسیم
ازعنکبوت میترسیم اما از اینکه تمام زندگیمون تار عنکبوت ببنده نمیترسیم
از خفاش شب میترسیم اما از شبی که افکارمون خفاشی میشه نمیترسیم
ازخوب سرخ نشدن سبزی قورمه میترسیم اما از سرخ کردن ادما از خجالت نمیترسیم
ازجانیافتادن خورش میترسیم اما از اینکه هیچ کسی خودش نباشه نمیترسیم
از دیر جوش اومدن اب برای چای میترسیم اما ازجوش اووردن خون ادما نمیترسیم
ازلولو خورخوره های تو فیلما میترسیم اما ازهیولای نفس نمیترسیم
ازتاریکی میترسیم اما از خاموش کردن اخرین شمع توی تاریکی نمیترسیم.
ازگم شدن سکه هامون میترسیم اما ازسکه یه پول کردن دیگران نمیترسیم
ازسرماخوردگی دوستامون میترسیم اما از سرخورده کردن دوستامون نمیترسیم
ازشکستن لیوان میترسیم اما از شکستن دل ادما نمیترسیم
از لکه دار شدن لباسای سفید میترسیم اما از کثیف شدن سفیدی روحمون نمیترسیم.
ازخواب موندن میترسیم اما از عمری که همه به خواب سپری شد نمیترسیم
ازوقت کم اوردن میترسیم اما از هدر دادن وقتی که داریم نمیترسیم
ازدرس پرسیدن و امتحان دادن میترسیم اما از رد شدن تو امتحان اخری نمیترسیم
از اینکه به ما خیانت کنند میترسیم اماازخیانت کردن به خودمون نمیترسیم
ازاینکه دلمون بشکنه میترسیم اما از درب وداغون کردن دل ادما نمیترسیم
از اینکه دلخورمون کنند میترسیم اما از دل خون کردن دیگران نمیترسیم
ازگم کردن راه میترسیم اما از هیچ وقت به هیچ جایی نرسیدن نمیترسیم
از خستگی سفر میترسیم اما از دست خالی رفتن و برگشتن نمیترسیم
از اینکه نادیده گرفته بشیم میترسیم اما از اینکه نادیدنی ها رو نمیبینیم نمیترسیم
از اینکه یه روز تموم بشیم میترسیم اما از این که تاریخ مصرفمون بگذره نمیترسیم
از اینکه آدما فراموشمون کنند میترسیم اما از اینکه خدارو فراموش کنیم نمیترسیم...........
درویشی
با اشتباه فرشتگان به جهنم فرستاده میشود، پس از اندک زمانی داد شیطان در
می آید
و رو به فرشتگان می کند و می گوید: "جاسوس می فرستید به جهنم!؟
از
روزی که این آدم به جهنم آمده مداوم در جهنم در گفتگو و بحث است و جهنمیان
را هدایت می کند."
و حال سخن درویشی که به جهنم رفته بود این چنین است:
"با چنان عشقی زندگی کن که حتی بنا به تصادف اگر به جهنم افتادی، خود
شیطان تو را به بهشت باز گرداند."
اشک یعنی جای مرهم نیشتر
اشک یعنی در محرم بیشتر
اشک یعنی عین نور و نور عین
اشک یعنی اشک مهدی برحسین
این
روزها همه جا صدای گریه وناله بلند است! فقط باید گوش غم را تیز تر کنی...لابه لای تمام ناله
ها...بین روضه های این زمینی ها... فریادی ازهمه بلندتروجانسوزتراست
... مردی غریبه روی کوهی دور... دارد علمی به پا
میکند و میرود روی منبرش! به تنهائی..و برای این دل پاره اش روضه : یا
جدّی... سر می دهد....
روزها هر بار که ثانیه ها می چرخند پشت زمان های نیامده آهی است که پشت
کوه ها را هم می لرزاند...وآن غریبه به خود می پیچد که :«ویحکم! وااااای بر
شما..آیا در بین شما یک مسلمان نیست؟!»...
این
روزها که تمام کوچه و خیابان سیاه پوشیده، و شب و هر شب صدای حسین...
حسین...چراغانی جهان می شود...آن غریبه راه می رود...و عبا به دوش صورتش
برکشیده و از غم، بغض به گلو می فشارد :«اوروضه خوان مصیبتهای سنگین عمه اش زینب است و...؟!
وبرای غربت خودش ...!
راستی که
بین شما و دست های عزادارتان ، دستی نبود برای فشردن؟! آه! آه!که چقدر دست
های بریده ات را کم دارم عمو!...»
و دور می شود و دور تر..می رود روی همان کوه! و می شود روضه خوان کبرای این غیبت!...
دعای قافله:
اللهم عجل لولیک الفرج!
مثنوی شفاعت امام حسین (ع)
خواب دیدم خواب اینکه مرده ام ، خواب دیدم خسته و افسرده ام
روی من خروار ها ئی خاک بود وای قبر من چه وحشتناک بود
هر که آمد پیش ، حرفی راند و رفت سوره حمدی برایم خواند و رفت
آمدند از راه نزدم دو ملک تیره شد در پیش چشمانم فلک
یک ملک گفتا بگو نام تو چیست؟ آن یکی فریاد زد رب تو کیست؟
دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود دست و پایم بسته در زنجیر بود
مردی آمد از تبار آسمان نور پیشانیش فوق کهکشان
بر سرش دستار سبزی بسته بود بر دلم مهرش عجب بنشسته بود
در قدوم آن نگار مه جبین از جلال حضرت عشق آفرین
دو ملک سر را به زیر انداختند بال خود را فرش راهش ساختند
غرق حیرت داشتند این زمزمه آمده این جا حسین فاطمه
سوی من آمد ،مرا شرمنده کرد مهربانانه به رویم خنده کرد
گفت آزادش کنید این بنده را خانه آبادش کنید این بنده را
این که اینجا این چنین تنها شده کام او با تربت من وا شده
مادرش اورا به عشقم زاده است گریه کرده بعد شیرش داده است
بارها بر من محبت کرده است سینه اش را وقف هیئت کرده است
این که می بینید در شور است ذکر لالائیش بوده یا حسین
سینه چاک آل زهرا بوده است چای ریز مجلس ما بوده است
خویش را در سوز عشقم آب کرد عکس من را بر دل خود قاب کرد
اسم من راز و نیازش بوده است خاک من مهر نمازش بوده است
پرچم من را به دوشش می کشید پابرهنه در عزایم می دوید
بارها لعن امیه کرده است خویش را وقف رقیه کرده است
هر چه باشد او برایم بنده است اوبسوزد صاحبش شرمنده است
در مرامم نیست او تنها شود باعث خوشحالی اعدا ء شود
آری ، آری هر که پا بست من است نامه اعمال او دست من است
******
یا رب الحسین(ع) بحق الحسین(ع) اشف صدر الحسین(ع)
بظهور الحجه(ع)
التماس دعا
یاعلی